مفوّضه (مفوضه از غلاة شيعه)

از دایره المعارف فرق اسلامی
پرش به: ناوبری، جستجو

یا: مفوضیه

از غلاة شیعه.

عبدالجلیل رازی در النقض می گوید: « شیعه را مفوضه نامیده اند، چرا که ایشان می گویند خدا، قیامت، کارها را به علی علیه السلام تفویض می کند». [۱]

شهفور اسفراینی در التبصیر فی الدین، ایشان را همان غرابیه معرفی کرده است. [۲]

سیدعلی جرجانی در تعریفات العلوم و تحدیدات الرسوم به فرقه ای با این عنوان اشاره کرده و می نویسد: «ایشان معتقدند خداوند خلق دنیا را به محمد صلی الله علیه و آله تفویض کرده است. » [۳] وی این نام را به صورت اسم مفعول ضبط کرده است. مرتضی رازی در تبصرة العوام همین مطلب را ذکر کرده و علاوه بر پیامبر، امامان را نیز به این مجموعه اضافه نموده است. [۴] وی می نویسد: «گروهی از ایشان می گویند محمد (صلی الله علیه و آله) و امامان (علیهم السلام) آمر و ناهی و حاکمند و خدا تفویض خلق و احیاء و اماته به ایشان کرد و رسول و امامان مستحق عبادتند و ایشان را نام ها نهند به اسمای خدای تعالی. و معتزله و جمله نواصب این حکایت بر علمای امامیان بندند. » [۵]

مدرسی طباطبایی درباره پیدایش مفوضه می نویسد: «در دهه های سوم و چهارم قرن دوم هجری، در دوره زندگی و امامت امام صادق علیه السلام گروه دیگری از غلاة در جامعه شیعه پدیدار شدند. این گروه به بسیاری از نظریات وعقاید گروه کیسانیه (که تقریباً ناپدید شده اند) علاقمند بوده و از آن جانبداری می کردند و خود را دنباله رو آنان می دانستند. از جمله به پیروی آنان، ائمه آل محمد (صلی الله علیه و آله) را موجوداتی فوق بشری می خواندند که دارای علم نامحدود از جمله علم بر غیب و قدرت تصرف در کائنات بودند. این گروه جدید از غلاة، پیامبر و ائمه را خدا نمی خواندند بلکه معتقد بودند که خداوند کار جهان از خلق و رزق و اختیار تشریع احکام را به آنان تفویض فرموده است. نتیجتاً پیامبر و ائمه عملاً تمام کارهایی را که خداوند باید انجام دهد انجام می دهند با این فرق که قدرت خدا اصلی و قدرت آنان تبعی و فرعی است. پس فرق اصلی میان آنان و غلاة ملحد آن بود که غلاة ملحد، ائمه را در عرض خدا و در درجه او می دانستند ولی اینان به اصطلاح رائج ادوار اخیر در طول خدا می دانستند.

این فکر به زودی در سنت شیعه با کلمه تفویض شناخته شد که گروه مزبور را به این اعتبار مفوضه نامیدند. همچنان که سایر گروه های غلاة که ائمه را خدا می دانستند به طور اخص غلاة طیاره یا به طور ساده و خلاصه طیاره خوانده می شدند. در کتب رجال حدیث شیعه معمولاً افراد این گروه های دوم (یعنی آنان که ائمه را خدا می دانستند یا عملاً با این عقیده و با تفسیرهای باطنی خاص خود از ربقه اسلام و تشیع خارج شده و گروه های مستقل برای خود تشکیل داده بودند) با تعبیراتی نظیر فاسدالمذهب یا فاسدالاعتقاد و اهل تخلیط (تفسیر باطنی از شریعت) مشخص شده، و گروه اول که همچنان در داخل مذهب تشیع مانده و به اصطلاح غلاة درون گروهی بودند با تعبیراتی نظیر اهل الارتفاع، فی مذهبه (یـا فی حدیثه) ارتفـاع، مرتفع القـول، یا فیه غلـوّ و ترفّع ممتـاز گردانیده اند که همه حـاکی از تندروی و بلنـدپروازی نابجـای کسـانی است که ائمـه را گرچه خـدا ندانستند ولی آنان را به ناحق از مقام واقعی خود بالابرده و با نسبت دادن علم و قدرت نامحدود و معجزات و نظائر آن، موجودات فوق بشری و غیرطبیعی معرفی کرده بودند. با این همه در استعمال اعمّ، اصطلاح غلاة بر هـر دو دسته به طور معمول و متـداول اطلاق می شده است مگر آن که دو اصطلاح غلاة و مفوضه با هم دیگر به کار می رفت که در این صورت منظور از کلمه غلاة مشخصاً کسانی بود که ائمه را خدا (و احیاناً پیامبر) می خواندند.

اصول اعتقادی مفوضه شکل تکامل یافته عقاید غلاة صدر اول بود. چنین به نظر می رسد که جریان فکری مفوضه پیوندی نامبارک از دو نظریه غالی گرا از غلاة کیسانی در اوائل قرن دوم بوده است. نظریه اول، نظریه حلول روح خداوند یا نور او در جسم پیامبر و ائمه بود. غلاة قرن اول، پیامبر یا ائمه را به طور ساده خدا و تجسم تمام هویت الهی می دانستند اما بنابراین نظر متأخرتر، امام مظهرِ بخشی از روح خدا یا محل استقرار اخگری از نور الهی بود که از آدم از طریق سلسله ای از پیامبران به آنان رسیده بود. نظریه دوم تفسیر جدیدی بود که گویا برای نخستین بار بیان بن سمعان نهدی (م: 119ق) از رؤسای کیسانیه آن عصر از آیه و هو الذی فی السماوات اله و فی الارض اله [۶] عرضه داشت. او می گفت این آیه از دو خدا سخن می گوید که یکی خدای آسمانهاست و دیگری خدای زمین، هرچند خدای آسمان ها بزرگتر و خدای زمین کوچک تر و فرمانبردار اوست. این دو نظریه در دهه چهارم قرن دوم وسیله ابوالخطّاب محمد بن ابی زینب اسدی (م:حوالی138ق)، رئیس غلاة خطّابیه با یکدیگر به این صورت تلفیق شد که روح خدا در مقام تنزّل در شکل امام صادق علیه السلام مجسم شده و اکنون وی خدای زمین است. مذهب مفوضه که اندکی پس از کشته شدن ابوالخطّاب محمد بن ابی زینب، توسط یکی از هواداران پیشین او مفضل بن عمر جعفی صیرفی (م: پیش از179ق) بنیاد نهاده شد به شکل روشن، صورت متطوّرتری از همان فکر بود.

مفوضه معتقد بودند که پیامبر و ائمه، اولین و تنها مخلوقاتی هستند که مستقیماً به دست قدرت حق، از ماده ای متفاوت با سایر بشر آفریده شدند. خداوند آن گاه قدرت و مسئولیت امور عالم خلقت را به ایشان واگذار فرمود پس هر چه در این جهان روی می دهد از آنان است. آنان ـ به طوری که قبلاً هم اشاره شد ـ به این ترتیب تمام کارهایی را که علی الاصول به خدا نسبت داده می شود مثل خلق و رزق و میراندن و نظائر آن را انجام می دهند. آنان می توانند حکمی شرعی را تشریع یا نسخ کنند و حلال را حرام و حرام را حلال نمایند. آنان بر همه چیز از جمله غیب آگاهند. برخی از مفوضه می گفتند که ائمه نیز مانند پیامبر وحی دریافت می کنند. آنان نه تنها زبان همه انسان ها را می فهمند بلکه زبان پرندگان و حیوانات را هم می شناسند. آنان دارای توانایی غیر محدود و علم نامحدود بوده و خالق همه چیزند و روح آنان در همه جا حضور دارد. » [۷] این کتاب سپس به شرح عقاید مفضل بن عمر جعفی به عنوان اولین سخنگوی این گروه در جامعه شیعه پرداخته است. آقا بزرگ تهرانی درباره کتاب التوحید که به توحید مفضل معروف است می نویسد: «این کتاب متعلق به ابوعبدالله یا ابومحمد مفضل بن عمر جعفی کوفی است. احمد بن علی نجاشی از این کتاب با عنوان کتاب الفکر یاد می کند و برخی آن را کنزالحقائق و المعارف نامیده اند و سیدعلی بن طاووس لزوم مصاحبت این کتاب را سفارش کرده و نوشته این کتاب را امام صادق (علیه السلام) املا کرده و درباره آثار خلق الهی است. » [۸]

سید محسن امین نیز در اعیان الشیعة با اشاره به این کتاب می نویسد: «هرکس به حدیث مشهور مفضل از امام صادق (علیه السلام) نگاه کند می فهمد که این خطاب بلیغ و معانی عجیب و الفاظ غریب را امام جز برای مردی عظیم و جلیل که علم بسیار داشته، باهوش بوده و می توانسته اسرار رفیع و دقایقی بدیع را تحمل کند، بیان نمی داشته است. » [۹]

رک: مُفَضَّلیه.

مدرسی طباطبایی در حاشیه این کتاب همچنین به نقل از شیخ مفید در اوائل المقالات (ص38) به تفاوت غلاة و مفوضه اشاره کرده و می نویسد: « شیخ مفید در اوائل المقالات در بحث از عدم علم امام به غیب، دارد که: و علی ذلک جماعة أهل الامامة إلّا من شذّ عنهم من المفوضة و من إنتمی إلیهم من الغلاة. این تعبیر دقیقی است که موضوع درون گروهی بودن مفوضه را در برابر جدایی کامل غلاة ملحد ـ که فقط دعوی انتساب به تشیع را می نمودند ـ نشان می دهد.

[۱۰]

پانویس

  1. النقض، عبدالجلیل رازی، ص538
  2. التبصیر فی الدین، شهفور اسفراینی، ص128
  3. تعریفات العلوم و تحدیدات الرسوم، سیدعلی جرجانی، ص183
  4. تبصرة العوام، مرتضی رازی، ص176
  5. همان
  6. سوره زخرف، آیه84
  7. مکتب در فرایند تکامل، مدرسی طباطبایی، ص31
  8. الذریعة الی تصانیف الشیعة، آقا بزرگ تهرانی، ج4، ص482
  9. اعیان الشیعة، امین، ج10، ص132
  10. اعتقادات، فخر رازی، ص74 / تلبیس ابلیس، ابن جوزی، ص142 / جامع الفرق و المذاهب الاسلامیة، امیر مهنا و علی خریس، ص194 / خاندان نوبختی، عباس اقبال، ص264 / علی هامش الفرق الاسلامیة، احمد فرج الله، ص156 / الفرق المفترقة بین اهل الزیغ و الزندقة، عثمان بن عبدالله عراقی، ص43 / الفرق الاسلامیة، شمس الدین محمد کرمانی، ص47 / الفرق و الجماعات و المذاهب الاسلامیة، صلاح ابوسعود، ص61 / فرهنگ فِرَق اسلامی، محمد جواد مشکور، ص424 / فرهنگ نامه فرقه های اسلامی، شریف یحیی الامین، ص262/ قاموس المذاهب و الادیان، حسین علی حمد، ص196 / مشارق الانوار، ص211 / المقالات و الفرق، سعد اشعری، ص238 / المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، احمد بن علی مقریزی، ج2، ص351 / موسوعة الفرق و الجماعات و المذاهب و الاحزاب و الحرکات الاسلامیة، عبدالمنعم حفنی، ص616