ظاهریه

از دایره المعارف فرق اسلامی
پرش به: ناوبری، جستجو

(یا: اهل ظاهر، یا: اصحاب ظاهر)

ابن اثیر در اللباب فی تهذیب الانساب؛ ظَاهِری را به فتح ضاد و کسر هاء ضبط کرده است. [۱]

از مذاهب فقهی اهل سنت.

جماعتی که در فقه پیرو مذهب داوود بن علی بن خلف ظاهری اصفهانی بوده و نصوص و احادیث را مطابق ظاهر آن معنی می کردند. داوود اصفهانی منکر قیاس بوده است. [۲]

ابن حزم در فقه، چنین مسلکی را داشته و خود را ظاهری می خوانده است. ابن جوزی، داوود اصفهانی را از مرجئه به شمار آورده است. [۳]

آیت الله سید مهدی روحانی در دست نوشته های خود می نویسد: «گفته شده است ابن حزم، مذهب داوود بن علی را پیروی می کرده است» و این مطلب را ظاهراً از «الحضارة الاسلامیة فی القرن الرابع الهجری او عصر النهضة فی الاسلام» نقل می کند. درحالی که این مطلب در کتاب موجود یافت نمی شود.

نکته ای که باید مورد تحقیق قرار گیرد آن است که اگر ظاهری بودن به این است که به ظاهر اخبار عمل شده و قیاس مورد انکار قرار گیرد، تمام اهل حدیث مانند مالک بن انس، شافعی، احمد بن حنبل و سایر اهل حدیث چنین بوده اند و در این صورت باید پرسید مسلک داوود ظاهری چه خصوصیتی داشته که در این بین متمایز شده است.

ممکن است در جواب بگوئیم که اصولاً اهل حدیث و محدثین کاری به مضامین احادیث نداشتند، شغل آن ها فقط نقل احادیث و ملاحظه اسناد آن ها بوده است و شاید هم هر یک به فتوای رایج در شهرشان عمل می کرده اند و فقها، حتی کسانی که منکر رأی و قیاس بوده اند مانند مالک و سفیان ثوری و سایر اهل حجاز که فقه آن ها به مأثورات مستند بوده، به نقل صحابه و تابعین و عمل اهل مدینه حتی اگر حدیث مسندی هم برخلاف آن بوده، بسیار اهمیت می داده اند در حالی که داوود ظاهری فقه خود را بر احادیث مأثوره از رسول الله صلی الله علیه و آله قرار داده و به اقوال صحابه و تابعین در مقابل این احادیث، اهمیتی نمی داده است.

ابن ندیم می نویسد: «داوود بن علی، اول کسی است که قول ظاهر را بکار بسته (و هو اول من استعمل قول الظاهر) و به کتاب و سنت اخذ کرده و غیر ظاهر از قبیل رأی و قیاس را الغاء کرده است». [۴]

ابن جوزی می نویسد: «داوود بن علی، فقیه ظاهری در سال 200 هجری قمری متولد شد و به نیشابور رفت. از اسحاق بن راهویه مسند و تفسیر را شنید و بر اسحاق رد می کرد، در حالی که هیچ کس چنین جرأتی نداشت. سپس به بغداد مسکن گرفت و کتب خود را در آن جا تصنیف کرد. او امام اصحاب ظاهر است و مردی پرهیزگار و متعبد بود جز این که مذهب او عجیب است، ادعا می کرد که جمود بر نقل دارد درحالی که با بسیاری از احادیث مخالفت می کرده، وی در تفسیر حدیث به صورت لفظ نظر داشت و این رویه، تغفیل (خود را به نفهمی زدن) است». [۵]

جلال الدین سیوطی می نویسد: «عبدالله بن سلیمان فقیه جلیلی بود و قضاء اشبیلیه به دست او بود. وی به اجتهاد مایل بود و لکن طریقه ظاهر بر او غلبه داشت و در غرناطه 12ربیع الاول 612 هجری قمری وفات کرد». [۶] و نیز می نویسد: «علی بن زبید از اهل حدیث و فقه و به مذهب ابن حزم مایل بود و در سال 813 هجری قمری وفات کرد». [۷] و این در حالی است که می دانیم ابن حزم، در مذهب داوود بن علی بسیار تعصب داشته است.

باید توجه داشت که وجود این گونه علما را نمی توان دلیل بر رواج مذهب ظاهری در قرن هفتم یا نهم هجری قمری دانست و یا چنین پنداشت که ظاهریه پیروانی مقابل مالکیه، در آن مناطق داشته است. بلکه می توان گفت همانطور که در میان فقهای امامیه، برخی به مشرب اخباریه نزدیکترند، مسلک ظاهریه نیز در آن روزگار مشرب ـ و نه مذهب ـ رایج بوده است.

صدّیق حسن خان در ترجمه ابوحیان می گوید: «او ظاهری بود و سپس شافعی مذهب شد ولی ابوالبقاء گفته که او تا آخر ظاهری بود و ابن حجر از ابوحیان نقل کرده که او می گفته محال است کسی که مذهب ظاهر به ذهن او چسبید، از آن عدول کند». [۸] این کتاب در ادامه می نویسد: «مؤلف کتاب مزبور گوید مذهب ظاهری تنها مذهب داوود ظاهری و اتباع او نیست بلکه آن مذهب اکابر علماء متقدم تا به حال است و داوود یکی از آنان بوده و فقط در مسائلی جمود بر ظاهر کرده که جمود سزاوار نبوده است. داوود مطلقاً قیاس را عمل نکرده در حالی که برای شخص منصف در بعض موارد اهمال قیاس سزاوار نیست و ابن حزم هم که خود را ظاهری می نامیده از این باب است نه از باب انتساب به داوود ظاهری (انتهی ملخصاً)». [۹]

رک: داوودیه.

پانویس

  1. اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج2، ص297
  2. الفهرست، ابن ندیم، ص271 / اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج2، ص297
  3. تلبیس ابلیس، ابن جوزی، ص41
  4. الفهرست، ابن ندیم، ص271
  5. المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ابن جوزی، ج7، ص190
  6. بغیة الوعاة فی طبقات اللغویین و النحاة، جلال الدین سیوطی، ج2، ص44
  7. بغیة الوعاة فی طبقات اللغویین و النحاة، جلال الدین سیوطی، ج2، ص167
  8. التاج المکلّل، صدّیق حسن خان، ص348
  9. التاج المکلّل، صدّیق حسن خان، ص348