باطنیه (لقب اسماعیلیه و قرامطه): تفاوت بین نسخه‌ها

از دایره المعارف فرق اسلامی
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۱۶: سطر ۱۶:
 
همچنین [[خواجه نظام الملک]] در [[سیاست نامه]] می نویسد: «باطنیان چون به هر وقتی که خروج کرده اند، ایشان را به نامی و لقبی دیگر خوانند؛ لیکن به معنی همه یکی اند. به [[حلب]] و [[مصر]]، [[اسماعیلی]] خوانند و به [[قم]] و [[کاشان]] و [[طبرستان]] و [[سبزوار]] و [[ماوراءالنهر]] و [[غزنین]] و [[بغداد]]، [[زندیقی]] خوانند و به [[کوفه]]، [[مبارکی]] خوانند و به [[بصره]]، [[راوندی]] و [[برقعی]] خوانند و به [[ری]]، [[خلفی]] خوانند و به [[جرجان]]، [[محمره]] خوانند و به [[شام]]، [[مبیضه]] خوانند و به مغرب، [[سعیدی]] خوانند و به [[لحسا]] ء و [[بحرین]]، [[جنّابی]] خوانند و به [[اصفهان]]، باطنی خوانند و ایشان خویشتن را تعلیمی خوانند و رفیق خوانند». <ref> [[سیاست نامه]]، [[خواجه نظام الملک]]، ص252</ref>  
 
همچنین [[خواجه نظام الملک]] در [[سیاست نامه]] می نویسد: «باطنیان چون به هر وقتی که خروج کرده اند، ایشان را به نامی و لقبی دیگر خوانند؛ لیکن به معنی همه یکی اند. به [[حلب]] و [[مصر]]، [[اسماعیلی]] خوانند و به [[قم]] و [[کاشان]] و [[طبرستان]] و [[سبزوار]] و [[ماوراءالنهر]] و [[غزنین]] و [[بغداد]]، [[زندیقی]] خوانند و به [[کوفه]]، [[مبارکی]] خوانند و به [[بصره]]، [[راوندی]] و [[برقعی]] خوانند و به [[ری]]، [[خلفی]] خوانند و به [[جرجان]]، [[محمره]] خوانند و به [[شام]]، [[مبیضه]] خوانند و به مغرب، [[سعیدی]] خوانند و به [[لحسا]] ء و [[بحرین]]، [[جنّابی]] خوانند و به [[اصفهان]]، باطنی خوانند و ایشان خویشتن را تعلیمی خوانند و رفیق خوانند». <ref> [[سیاست نامه]]، [[خواجه نظام الملک]]، ص252</ref>  
  
خواجه در این عبارات، [[اسماعیلیه مصر]] و [[قرامطه]] را همسان آورده است؛ در حالی که این گونه نبوده و تفاوت آن ها با یکدیگر مشخص است. شاید در آن موقعیت زمانی، از روی عمد، ایشان را یک فرقه به شمار آورده اند تا به نوعی [[فاطمیان]] را تخریب نمایند. و نکته عجیب تر آن که در [[سیاست نامه]]، [[صاحب الزنج|علی بن محمد برقعی]] (که همان [[صاحب الزنج]] است و خروج او در [[بصره]] و [[خوزستان]] همراه با زنگیان بوده است، از زمره [[اسماعیلیه]] دانسته شده است. هم چنان که [[راوندیه]] که متمایل به [[اهل سنت]] و از [[عبّاسیه]] اند و پس از استحکام خلافت بنی عباس از بین رفته اند) نیز از فرق [[اسماعیلیه]] به شمار آمده اند. <ref>همان، ص247</ref>  
+
خواجه در این عبارات، [[اسماعیلیه مصر]] و [[قرامطه]] را همسان آورده است؛ در حالی که این گونه نبوده و تفاوت آن ها با یکدیگر مشخص است. شاید در آن موقعیت زمانی، از روی عمد، ایشان را یک فرقه به شمار آورده اند تا به نوعی [[فاطمیان]] را تخریب نمایند. و نکته عجیب تر آن که در [[سیاست نامه]]، [[صاحب الزنج|علی بن محمد برقعی]] (که همان [[صاحب الزنج]] است و خروج او در [[بصره]] و [[خوزستان]] همراه با زنگیان بوده است، از زمره [[اسماعیلیه (اسماعیلیه)|اسماعیلیه]] دانسته شده است. هم چنان که [[راوندیه (نام باطنیه)|راوندیه]] که متمایل به [[اهل سنت]] و از [[عبّاسیه]] اند و پس از استحکام خلافت بنی عباس از بین رفته اند) نیز از فرق [[اسماعیلیه (اسماعیلیه)|اسماعیلیه]] به شمار آمده اند. <ref>همان، ص247</ref>  
  
 
== پانویس ==
 
== پانویس ==

نسخهٔ ‏۱۲ ژوئن ۲۰۱۸، ساعت ۰۳:۱۵

ابن اثیر در اللباب فی تهذیب الانساب بَاطِنی را به فتح باء و کسر طاء ضبط کرده است. [۱]

لقب اسماعیلیه و قرامطه. [۲]

عبدالقاهر بغدادی در الفرق بین الفرق، مؤسسین باطنیه را، میمون بن دیصان ملقب به قدّاح و محمد بن حسین ملقب به دندان برمی شمارد. وی ضرر این گروه را برای اسلام از ضرر یهود و مجوس و نصاری بیشتر می داند. عبدالقاهر بغدادی داستان مفصلی را نقل می کند و مدعی است عبیدالله مهدی مؤسس فاطمیون مصر، یکی از نوادگان میمون بن دیصان، با نام سعید بن حسین بن احمد بن عبدالله بن میمون بن دیصان بوده که به دروغ ادعای انتساب به نبی اکرم صلی الله علیه و آله داشته است. عبدالقاهر بغدادی هم چنین مطاعن بسیاری درباره ایشان نقل می کند و به نقل تاریخ و ترجمه بسیاری از بزرگان باطنیه می پردازد. [۳]

باطنیه لقب همه فرقه هایی است که برای هر امری که در شرع ظاهری دارد، قائل به وجود باطنی می باشند. چنان که این امر در بعضی از فرقه های صوفیه نیز به چشم می آید.

از کلام علی بن حسین مسعودی در مروج الذهب و معادن الجوهر و از عبارات التنبیه و الاشراف معلوم می شود که این نام، قبل از اسماعیلیه بر بابکیه و خرمیه اطلاق شده است. [۴]

علی بن حسین مسعودی در مروج الذهب و معادن الجوهر می نویسد: « خرمیه در خراسان و نیران، به باطنیه شناخته می شوند. » و در التنبیه و الاشراف می نویسد: « ابوعلی جبایی کتابی در رد اصحاب تناسخ و خرمیه و دیگر گروه های باطنیه دارد. » [۵]

ابن اثیر در اللباب فی تهذیب الانساب می نویسد: «این لقب به این جهت به ایشان نسبت داده شده که ایشان می گویند برای ظواهر قرآن، بواطنی وجود دارد و مراد از ظواهر، غیر از آن چیزی است که از لغت فهمیده می شود. این گروه با همین بیان، شریعت را از میان برداشتند». [۶]

همچنین خواجه نظام الملک در سیاست نامه می نویسد: «باطنیان چون به هر وقتی که خروج کرده اند، ایشان را به نامی و لقبی دیگر خوانند؛ لیکن به معنی همه یکی اند. به حلب و مصر، اسماعیلی خوانند و به قم و کاشان و طبرستان و سبزوار و ماوراءالنهر و غزنین و بغداد، زندیقی خوانند و به کوفه، مبارکی خوانند و به بصره، راوندی و برقعی خوانند و به ری، خلفی خوانند و به جرجان، محمره خوانند و به شام، مبیضه خوانند و به مغرب، سعیدی خوانند و به لحسا ء و بحرین، جنّابی خوانند و به اصفهان، باطنی خوانند و ایشان خویشتن را تعلیمی خوانند و رفیق خوانند». [۷]

خواجه در این عبارات، اسماعیلیه مصر و قرامطه را همسان آورده است؛ در حالی که این گونه نبوده و تفاوت آن ها با یکدیگر مشخص است. شاید در آن موقعیت زمانی، از روی عمد، ایشان را یک فرقه به شمار آورده اند تا به نوعی فاطمیان را تخریب نمایند. و نکته عجیب تر آن که در سیاست نامه، علی بن محمد برقعی (که همان صاحب الزنج است و خروج او در بصره و خوزستان همراه با زنگیان بوده است، از زمره اسماعیلیه دانسته شده است. هم چنان که راوندیه که متمایل به اهل سنت و از عبّاسیه اند و پس از استحکام خلافت بنی عباس از بین رفته اند) نیز از فرق اسماعیلیه به شمار آمده اند. [۸]

پانویس

  1. اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج1، ص110
  2. اعتقادات فِرَق المسلمین و المشرکین، فخر رازی، ص105 / البدء و التاریخ، مطهر مقدسی، ج5، ص124 / التبصیر فی الدین، شهفور اسفراینی، ص140 / تلبیس ابلیس، ابن جوزی، ص99 / الفرق الاسلامیة، محمود بشبیشی، ص59/ الفرق بین الفرق، عبدالقاهر بغدادی، ص305 / قواعد عقاید آل محمد فی الرد علی الباطنیة، محمد بن حسن دیلمی، ص34 / الملل و النحل، محمد شهرستانی، ج1، ص172 / المنیة و الامل فی شرح الملل و النحل، احمد بن یحیی بن مرتضی، ص96/ المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، احمد بن علی مقریزی، ج2، ص358 / نفائس الفنون فی عرایس العیون، شمس الدین محمد آملی، ج2، ص277
  3. الفرق بین الفرق، عبدالقاهر بغدادی، ص306
  4. التنبیه و الاشراف، علی بن حسین مسعودی، ص342 / مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن حسین مسعودی، ج4، ص144
  5. التنبیه و الاشراف، علی بن حسین مسعودی، ص342 / مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن حسین مسعودی، ج4، ص144
  6. اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج1، ص110
  7. سیاست نامه، خواجه نظام الملک، ص252
  8. همان، ص247