تِجانیه

از دایره المعارف فرق اسلامی
پرش به: ناوبری، جستجو

(یا: فلاته )

از صوفیه.

این فرقه از فرقه های بزرگ صوفیه است که در کشورهای سودان، تونس، الجزایر، لیبی و مصر، صدها هزار پیرو دارد و ظاهراً در آفریقای شمالی و مناطقی از آفریقا که مستعمره فرانسه بوده اند، تنها این طریقه انتشار دارد. این طریقه از شعب طریقه خلوتیه بوده و منسوب به ابوالعباس احمد تجانی می باشد. تجانی در قرن سیزدهم می زیسته (1737 ـ 1815 میلادی) و در فاس وفات کرده و در زاویه ای دفن شده است. [۱]

عبدالحمید (خلیفه عثمانی) این طریقه را در ترکیه رواج داده است.

تِجانیه معتقدند با صلوات فرستادن بسیار بر رسول الله صلی الله علیه و آله انسان درخواب بلکه در بیداری به آن حضرت متّصل می شود.

این طریقت در اثر ادعاهای مؤسّس آن، پیروان زیادی پیدا کرد. وی مدّعی بوده که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در حال بیداری به او خبر داده که هر کس تو یا یکی از پیروان تو را، به عنوان مثال اطعام کند، بهشت بدون حساب و عقاب بر او واجب می شود و هر کس فلان ذکر و وردی را که تجانی اختراع کرده بگوید، چنین و چنان خواهد شد... .

تِجانیه به مسئله امامت عنایت بسیاری دارند و تمام این مقامات عالیه را از راه امام می دانند. ایشان در مقابل هیأت هایی که از سوی مسیحیان برای تبلیغ به سرزمین های اسلامی می آمدند، اقدامات قابل تقدیری داشته و دین اسلام را تقویت کرده اند. [۲]

عباس محمود عقاد تصریح می کند: «این که شایع شده آن را تیجانیه بنامند، غلط بوده و نام صحیح ایشان، همان تِجانیه است». [۳]

بنیانگذار این طریقت ابوالعباس احمد بن محمد بن مختار تجانی، صوفی و فقیه مالکی است. احمد تجانی در 1150 هجری قمری در عین ماضی در جنوب الجزایر به دنیا آمد. او را به سبب ازدواج یکی از اجدادش با زنی از قبیله بنی توجین (در مراکش ) تجانی خوانده اند. تجانی خود را از نسل امام حسن علیه السلام و از اولاد محمد ملقّب به نفس زکیه می دانست. پدر و مادر تجانی در 1166 هجری قمری بر اثر طاعون درگذشتند.

تجانی قرآن و حدیث و فقه مالکی و علوم ادبی را در زادگاه خود و سپس در فاس فراگرفت، آن گاه به عرفان علاقمند شد و برای دیدار مشایخ صوفی به مکه و مدینه و تونس و قاهره سفر کرد و به طریقت های متعدد، ازجمله به ناصریه (شاخه ای از طریقت قادریه )، و سمانیه (شاخه ای از طریقت خلوتیه )، پیوست. او به مصر نزد شیخ طریقت خلوتیه، محمود کردی (م: 1208ق) رفت و از او اجازه ارشاد گرفت. احمد تجانی مدتی نیز در تلمسان بود ولی محمد بن عثمان، فرماندار ترک الجزایر او را به اتهام ضبط سکه تقلبی و فریب دادن مردم، زندانی و پس از مدتی از تلمسان اخراج کرد. تجانی به ابی سمغون (در صحرا) رفت و در آنجا اعلام کرد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برای ارشاد مردم به او مأموریت داده است. وی پس از مدتی از طریقت خلوتیه و سایر طرق بُرید و در 1196 هجری قمری طریقت مستقل خود را به وجود آورد. برخی تِجانیه را شاخه ای از خلوتیه شمرده اند. اما به نظر می رسد که او طریقت خود را مستقل می دانسته است. تجانی شجره طریقت خود را ذکر نکرده و مدّعی بوده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) همواره نزد اوست و او مستقیماً از پیامبر تعلیم می گیرد. بنابراین، به نظر تِجانیه تقدیس و قدرت معنوی این طریقت از طریق مشایخ قبلی به دست نیامده، بلکه محدود و منحصر به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و احمد تجانی است، از این رو تِجانیه خود را طریقه احمدیه یا محمدیه نیز می نامند.

مهاجرت تجانی از ابی سمغون به فاس نقطه عطفی در تاریخ طریقت تِجانیه بود. وی قبل از رفتن به فاس، به مولای سلیمان، امیر مغرب پیام داد که به سبب آزار و بی عدالتی ترک های عثمانی می خواهد به او پناه ببرد و سلیمان برای او خانه و مقرری ماهانه درنظر گرفت. وی تا پایان حیاتش در فاس بود و از آنجا مریدانش را برای تبلیغ طریقت به نقاط دیگر می فرستاد. او در 1230 هجری قمری در هشتادسالگی درگذشت و در زاویه اش که در 1215 هجری قمری ساخته شد، دفن گردید.

در طریقت تِجانیه که پیروانش را احباب می گویند، هیچگونه زهد و ریاضت و قوانین دشوار وجود ندارد، بلکه بیش از همه چیز بر نیاز به واسطه معنوی میان خدا و انسان تأکید می شود. به عقیده آنان احمد تجانی خود را «غوث» یا «قطب الاقطاب» و «خاتم الاولیاء المحمدیة» خوانده و از این رو از همه اولیاء برتر است و فقط او و جانشینانش، واسطه هستند. به علاوه آنان اعتقاد دارند که احمد تجانی به پیروانش اطمینان داده که ثروت در دنیا و نجات و رستگاری در آخرت را نصیبشان خواهد کرد، از این رو آنان به اظهار ارادت یا توسل به شیوخ دیگر نیاز ندارند و نباید به زیارت قبور اولیای دیگر بروند. هرکس چنین کاری بکند، طریقت تِجانیه را ترک گفته است و دچار سوء عاقبت نیز خواهد شد. پیروان تِجانیه درباره احمد تجانی عقاید مبالغه آمیزی دارند؛ از جمله اعتقاد دارند که هرکس او را ببیند، به خصوص در روزهای جمعه و دوشنبه، حتی اگر بی دین و کافر باشد، بخشیده می شود.

پس از مرگ احمد تجانی، حاج علی بن عیسی که در زمان حیات تجانی جانشین وی محسوب می شد، دو فرزند تجانی، محمد الکبیر و محمد الصغیر را از فاس به عین ماضی فرستاد و خود به زاویه تماسین (در الجزایر) رفت. بنابر وصیت احمد تجانی، مقام جانشینی بایستی در میان خاندان علی بن عیسی و خاندان تجانی به تناوب تعیین می شد. بدین ترتیب به تدریج پس از تجانی رهبری این طریقت به دو مرکز در الجزایر ( عین ماضی و تماسین ) منتقل شد. در همان زمان، اختلاف میان پیروان تِجانیه، که در زمان بنیانگذار آن نیز وجود داشت، در عین ماضی بالا گرفت. طرفداران محمد الکبیر گروهی را که از این طریقت جدا شدند و تجاجنه نامیده می شدند از عین ماضی بیرون کردند. در یکی از منازعات بعدی، محمد الکبیر به قتل رسید و محمد الصغیر جانشین او در زاویه عین ماضی شد. پس از آن که فرانسوی ها الجزایر را اشغال کردند امیر عبدالقادر الجزایری در 1251 هجری قمری کوشید تا در جهاد برای بیرون راندن فرانسوی ها، تِجانیه را با خود همراه کند، اما ایشان نه تنها از این کار خودداری کردند بلکه محمد الصغیر بر ضد عبدالقادر به فرانسوی ها کمک های مادی و معنوی کرد. گویا اختلاف و رقابت بین قادریه (طریقت عبدالقادر الجزایری) و تِجانیه، از دلایل همکاری نکردن تِجانیه با عبدالقادر و روآوردن آنان به فرانسوی ها بود.

محمد عائد (م: 1293ق) نوه علی بن عیسی، پس از محمد الصغیر سوّمین شیخ طریقت محسوب می شود، ولی پس از وی شکاف میان زاویه عین ماضی و زاویه تماسین افزایش یافت و عملاً این دو زاویه از هم جدا شدند، اما جز در رهبری هیچ تفاوتی میان تعالیم این دو زاویه وجود نداشت. با وجود اختلاف میان دو زاویه مذکور، تِجانیه تضعیف نشد بلکه گسترش نیز یافت.

دو شاخه از این طریقت در آفریقا شهرت دارند: متطوّره، منسوب به ابراهیم انیاس و حامیه منسوب به شیخ حام الله. این دو شاخه در موریتانی، مالی، نیجریه، ساحل عاج گسترش یافته اند. حامیه به مقاومت در برابر استعمار فرانسه شهرت دارند، آنان متهم به کفر هم هستند، زیرا در شهادتین نام شیخ حام الله را در کنار نام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) افزوده اند.

تا اوایل قرن چهاردهم، تِجانیه یکی از مهمترین طرق در شمال و غرب آفریقا، به خصوص در نیجریه و موریتانی و سنگال و مغرب گردید. بیشترین جمعیت تِجانیه در سنگال جای دارند. نیمی از 94% مسلمانان سنگالی پیرو تِجانیه اند. از 1338 هجری قمری در مراکش و مصر تبلیغات وسیعی بر ضد تِجانیه آغاز شد. معمولاًً از این طریقت به علت همکاری با استعمارگران فرانسه، انتقاد کرده و عقاید آنان را بدعت خوانده اند. [۴]

دائرة المعارف بزرگ اسلامی درباره طریقه تیجانی می نویسد: « تیجانیه را در 1288 هجری قمری فردی الجزایری به نام ابوالعباس احمد بن محمد مختار تیجانی (م: 1230هـ. ق) که خود یکی از خلیفه های طریقه خلوتیه بود، تشکیل داد. تیجانیه طریقه ای بسته و وحدت گراست. اما انشعاباتی که اغلب مبتنی بر دسته بندی های نژادی اند، در درون آن وجود دارد، بدین شرح: یکم. عُمَریه، که منسوب به حاج عمر بن ساعد تال (م: 1281هـ. ق) و مربوط به خاندان های توکولور و سونینکه در سنگال، مالی، گینه، چاد و کامرون است؛ دوم. تیواوانیه، که مربوط به مریدان وُلوفِ حاج مالک سی (م: 1302هـ. ش) در سنگال و بخش های مختلف غرب آفریقا ست؛ سوم. نیاسیه یا تربیه، که آن را ابراهیم نیاس (م: 1354هـ. ش) تشکیل داد. وی بر اهمیت سرمشق قرار دادن سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) در زندگی فردی تأکید می کرد و با پافشاری بر جهاد نفس، جهاد نظامی را غیرضروری می شمرد. این طریقه در سودان پیروان بسیار دارد؛ چهارم. حافظیه، که آن را محمد حافظ ولی مختار (م: 1247هـ. ق) از اهالی موریتانی ایجاد کرد و علاوه بر موریتانی، در نیجریه، چاد و کامرون نیز گسترش یافت؛ پنجم. مُریدیه نیز طایفه ای است که ریشه در طریقه قادریه دارد و در 1303هجری قمری آن را احمدو بامبا (م: 1306هـ. ش) در سنگال تأسیس کرد. ورد نزد این طایفه مجموعه ای از ذکرها و وردهای دو طریقه تیجانی و قادریه است. اما به سبب تعالیم و سازماندهی احمدو بامبا، به طریقه ای مستقل تبدیل شده است. قرائت اوراد و اذکار اسلامی به زبان محلی وُلوف، و مهدی گرایی و موعودگرایی نیز از ویژگی های این طریقه است. [۵]

پانویس

  1. خلوت خانه،اطاقی در خانقاه که به خلوت و ریاضت شیخ یا فقراء اختصاص دارد.لغت نامه دهخدا
  2. بین الکتب و الناس، عباس محمود عقاد، ص507 / تفسیر المنار، محمد رشید رضا، ج11، ص426 / حاشیه محمد محمد جابر بر المنقذ من الضلال، محمد غزالی، ص52 / دائرة المعارف الاسلامیة، ج4، ص593 / مرآة الحرمین، ابراهیم رفعت پاشا، ج1، ص175 / المنجد، ذیل همین ماده
  3. بین الکتب و الناس، عباس محمود عقاد، ص507
  4. دانشنامه جهان اسلام، ج6، ص557
  5. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج15، ص465