هشامیه (از معتزله): تفاوت بین نسخه‌ها

از دایره المعارف فرق اسلامی
پرش به: ناوبری، جستجو
 
سطر ۷: سطر ۷:
 
[[احمد بن علی مقریزی]] می نویسد: « هشامیه پیروان هشام بن عمرو فوطی هستند. وی در بحث قَدَر مبالغه کرده و هیچ فعلی را به خدا نسبت نمی داد تا آنجا که منکر شد که خداوند تألیف قلوب مؤمنین می کند و اوست که ایمان مؤمنین را دوست دارد و اوست که کافرین را گمراه می سازد. وی به امامت در زمان فتنه و اختلاف مردم قائل نبود. وی از این که گفته شود حسبناالله و نعم الوکیل، به سبب آن که وکیل غیر موکِّل است، منع می کرد. وی منکر شکافته شدن دریا برای حضرت [[موسی علیه السلام]] و تبدیل عصای آن حضرت به مار بود، و همچنین قبول نداشت که [[عیسی علیه السلام]] مردگان را به اذن خدا زنده کرده، و یا ماه برای [[پیامبر صلی الله علیه و آله]] شکافته شده باشد. وی همچنین بسیاری از امور متواتره از قبیل حصر [[عثمان بن عفوان|عثمان]] را منکر بود. وی معتقد بود [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[علی علیه السلام]] به قصد جنگ در روز جنگ جمل، تجمّع نکردند بلکه هدف آنان مشورت با یکدیگر بود، اما پیروان آن ها در محل دیگری به قتال پرداختند. وی همچنین امامت علی (علیه السلام) را به واسطه آن که آن زمان، زمان فتنه بود، قبول نداشت و این عقیده مذهب [[ابوبکر اصم]]، [[واصل بن عطاء]] و [[عمر بن عُبَید]] نیز می باشد. وی همچنین قبول نداشت که ضارّ و نافع از اسامی الهی باشد.» <ref> [[المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار]]، [[احمد بن علی مقریزی]]، ج2، ص346</ref>
 
[[احمد بن علی مقریزی]] می نویسد: « هشامیه پیروان هشام بن عمرو فوطی هستند. وی در بحث قَدَر مبالغه کرده و هیچ فعلی را به خدا نسبت نمی داد تا آنجا که منکر شد که خداوند تألیف قلوب مؤمنین می کند و اوست که ایمان مؤمنین را دوست دارد و اوست که کافرین را گمراه می سازد. وی به امامت در زمان فتنه و اختلاف مردم قائل نبود. وی از این که گفته شود حسبناالله و نعم الوکیل، به سبب آن که وکیل غیر موکِّل است، منع می کرد. وی منکر شکافته شدن دریا برای حضرت [[موسی علیه السلام]] و تبدیل عصای آن حضرت به مار بود، و همچنین قبول نداشت که [[عیسی علیه السلام]] مردگان را به اذن خدا زنده کرده، و یا ماه برای [[پیامبر صلی الله علیه و آله]] شکافته شده باشد. وی همچنین بسیاری از امور متواتره از قبیل حصر [[عثمان بن عفوان|عثمان]] را منکر بود. وی معتقد بود [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[علی علیه السلام]] به قصد جنگ در روز جنگ جمل، تجمّع نکردند بلکه هدف آنان مشورت با یکدیگر بود، اما پیروان آن ها در محل دیگری به قتال پرداختند. وی همچنین امامت علی (علیه السلام) را به واسطه آن که آن زمان، زمان فتنه بود، قبول نداشت و این عقیده مذهب [[ابوبکر اصم]]، [[واصل بن عطاء]] و [[عمر بن عُبَید]] نیز می باشد. وی همچنین قبول نداشت که ضارّ و نافع از اسامی الهی باشد.» <ref> [[المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار]]، [[احمد بن علی مقریزی]]، ج2، ص346</ref>
  
دکتر [[حسین صابری]] می نویسد: پیروان هشام بن عمرو را هشامیه و گاه [[هاشمیه (از معتزله)|هاشمیه]] گفته اند. در دسته بندی [[احمد بن یحیی بن مرتضی]]، وی یکی از رجال طبقه ششم است. درگذشت او را به سال 226 هجری قمری دانسته است. [[[بوسهل عباد بن سلیمان ضمری]] (م:حدود250هـ.ق) مشهورترین شاگرد هشام بن عمرو است. به گزارش [[محمد شهرستانی]]، مبالغه هشام در نظریه های قدری بیش از دیگر هم مسلکانش بوده است.  
+
دکتر [[حسین صابری]] می نویسد: پیروان هشام بن عمرو را هشامیه و گاه [[هاشمیه (از معتزله)|هاشمیه]] گفته اند. در دسته بندی [[احمد بن یحیی بن مرتضی]]، وی یکی از رجال طبقه ششم است. درگذشت او را به سال 226 هجری قمری دانسته است. [[بوسهل عباد بن سلیمان ضمری]] (م:حدود250هـ.ق) مشهورترین شاگرد هشام بن عمرو است. به گزارش [[محمد شهرستانی]]، مبالغه هشام در نظریه های قدری بیش از دیگر هم مسلکانش بوده است.  
  
 
اصول اندیشه های هشام را چنین روایت کرده اند: یکم. او جسم را دربردارنده سی و شش جزء تجزیه ناپذیر می دانست و معتقد بود جواهر همه جنسی واحد هستند. اعراض دلیلی بر خداوند نیستند و آنچه ما را به سوی او راه می نماید، اجسام محسوس است؛ دوم. درباره قدرت خداوند بر این عقیده بود که خداوند چون چیزی را بیافریند، بر آفرینش همانندی برایش قادر نیست، همچنین عقیده داشت خداوند قادر و عالم است اما نمی توان گفت از ازل عالم به اشیاء بوده است، زیرا لازمه این سخن، ثابت دانستن اشیاء در ازل است؛ سوم. هشام معتقد بود بهشت و دوزخ هنوز آفریده نشده اند، زیرا فایده ای دربر ندارند؛ چهارم. وی نسبت دادن افعالی را که جنبه حسی دارد به خداوند نادرست می شمرد و بر این نظر بود که درست نیست این افعال به خداوند نسبت داده شود؛ پنجم. از دیدگاه او انعقاد امامت تنها در دوران آرامش امکان پذیر و صحیح است و در شرایط فتنه و آشوب امامت برای هیچ کس منعقد نمی شود. از دیدگاه [[عبدالقاهر بغدادی]] هدف هشام از این سخن، نفی انعقاد امامت برای حضرت علی (علیه السلام) بوده است؛ ششم. او در مورد رخدادهای پیش از حکومت امیرمؤمنان (علیه السلام) بر این نظر بود که عثمان به صورتی یکباره و غافلگیرانه محاصره نشده بلکه گروه هایی به تدریج برای شکایت از کارگزاران عثمان نزد وی گرد آمدند و در این میان، برخی بدون اطلاع این مسلمانان، خلیفه را به قتل رساندند. درباره جنگ جمل نیز می گفت این جنگ موافق نظر علی (علیه السلام) و طلحه و زبیر نبوده و آنها برای گفتگو در [[بصره]] گردآمدند و در این میان سربازان به جنگ شتافتند؛ هفتم. هشام بسان عبّاد و در برابر عموم معتزلیان مخالف آن بود که گفته شود خداوند به چیزی مشروط به شرطی علم دارد و یا از چیزی مشروط به شرطی خبر می دهد؛ هشتم. این دو همچنین معتقد بودند حتی این اندازه روا نیست که گفته شود اگر خداوند ظلم کند چه حکمی خواهد داشت. <ref>تلخیص از [[تاریخ فرق اسلامی]]، [[حسین صابری]]، ج1، ص184</ref>
 
اصول اندیشه های هشام را چنین روایت کرده اند: یکم. او جسم را دربردارنده سی و شش جزء تجزیه ناپذیر می دانست و معتقد بود جواهر همه جنسی واحد هستند. اعراض دلیلی بر خداوند نیستند و آنچه ما را به سوی او راه می نماید، اجسام محسوس است؛ دوم. درباره قدرت خداوند بر این عقیده بود که خداوند چون چیزی را بیافریند، بر آفرینش همانندی برایش قادر نیست، همچنین عقیده داشت خداوند قادر و عالم است اما نمی توان گفت از ازل عالم به اشیاء بوده است، زیرا لازمه این سخن، ثابت دانستن اشیاء در ازل است؛ سوم. هشام معتقد بود بهشت و دوزخ هنوز آفریده نشده اند، زیرا فایده ای دربر ندارند؛ چهارم. وی نسبت دادن افعالی را که جنبه حسی دارد به خداوند نادرست می شمرد و بر این نظر بود که درست نیست این افعال به خداوند نسبت داده شود؛ پنجم. از دیدگاه او انعقاد امامت تنها در دوران آرامش امکان پذیر و صحیح است و در شرایط فتنه و آشوب امامت برای هیچ کس منعقد نمی شود. از دیدگاه [[عبدالقاهر بغدادی]] هدف هشام از این سخن، نفی انعقاد امامت برای حضرت علی (علیه السلام) بوده است؛ ششم. او در مورد رخدادهای پیش از حکومت امیرمؤمنان (علیه السلام) بر این نظر بود که عثمان به صورتی یکباره و غافلگیرانه محاصره نشده بلکه گروه هایی به تدریج برای شکایت از کارگزاران عثمان نزد وی گرد آمدند و در این میان، برخی بدون اطلاع این مسلمانان، خلیفه را به قتل رساندند. درباره جنگ جمل نیز می گفت این جنگ موافق نظر علی (علیه السلام) و طلحه و زبیر نبوده و آنها برای گفتگو در [[بصره]] گردآمدند و در این میان سربازان به جنگ شتافتند؛ هفتم. هشام بسان عبّاد و در برابر عموم معتزلیان مخالف آن بود که گفته شود خداوند به چیزی مشروط به شرطی علم دارد و یا از چیزی مشروط به شرطی خبر می دهد؛ هشتم. این دو همچنین معتقد بودند حتی این اندازه روا نیست که گفته شود اگر خداوند ظلم کند چه حکمی خواهد داشت. <ref>تلخیص از [[تاریخ فرق اسلامی]]، [[حسین صابری]]، ج1، ص184</ref>

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۸ ژوئیهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۱:۱۷

از معتزله. [۱]

ایشان پیروان هشام بن عمرو فوطی می باشند.

ابوالحسن اشعری در مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، معتزله را یک فرقه به حساب آورده و تنها به بیان اختلاف علمای آن ها پرداخته است. ابوالحسن اشعری ضمن بیان نظرات هشام بن عمرو فوطی، از فرقه ای با عنوان هشامیه یاد نمی کند. [۲]

احمد بن علی مقریزی می نویسد: « هشامیه پیروان هشام بن عمرو فوطی هستند. وی در بحث قَدَر مبالغه کرده و هیچ فعلی را به خدا نسبت نمی داد تا آنجا که منکر شد که خداوند تألیف قلوب مؤمنین می کند و اوست که ایمان مؤمنین را دوست دارد و اوست که کافرین را گمراه می سازد. وی به امامت در زمان فتنه و اختلاف مردم قائل نبود. وی از این که گفته شود حسبناالله و نعم الوکیل، به سبب آن که وکیل غیر موکِّل است، منع می کرد. وی منکر شکافته شدن دریا برای حضرت موسی علیه السلام و تبدیل عصای آن حضرت به مار بود، و همچنین قبول نداشت که عیسی علیه السلام مردگان را به اذن خدا زنده کرده، و یا ماه برای پیامبر صلی الله علیه و آله شکافته شده باشد. وی همچنین بسیاری از امور متواتره از قبیل حصر عثمان را منکر بود. وی معتقد بود طلحه و زبیر و علی علیه السلام به قصد جنگ در روز جنگ جمل، تجمّع نکردند بلکه هدف آنان مشورت با یکدیگر بود، اما پیروان آن ها در محل دیگری به قتال پرداختند. وی همچنین امامت علی (علیه السلام) را به واسطه آن که آن زمان، زمان فتنه بود، قبول نداشت و این عقیده مذهب ابوبکر اصم، واصل بن عطاء و عمر بن عُبَید نیز می باشد. وی همچنین قبول نداشت که ضارّ و نافع از اسامی الهی باشد.» [۳]

دکتر حسین صابری می نویسد: پیروان هشام بن عمرو را هشامیه و گاه هاشمیه گفته اند. در دسته بندی احمد بن یحیی بن مرتضی، وی یکی از رجال طبقه ششم است. درگذشت او را به سال 226 هجری قمری دانسته است. بوسهل عباد بن سلیمان ضمری (م:حدود250هـ.ق) مشهورترین شاگرد هشام بن عمرو است. به گزارش محمد شهرستانی، مبالغه هشام در نظریه های قدری بیش از دیگر هم مسلکانش بوده است.

اصول اندیشه های هشام را چنین روایت کرده اند: یکم. او جسم را دربردارنده سی و شش جزء تجزیه ناپذیر می دانست و معتقد بود جواهر همه جنسی واحد هستند. اعراض دلیلی بر خداوند نیستند و آنچه ما را به سوی او راه می نماید، اجسام محسوس است؛ دوم. درباره قدرت خداوند بر این عقیده بود که خداوند چون چیزی را بیافریند، بر آفرینش همانندی برایش قادر نیست، همچنین عقیده داشت خداوند قادر و عالم است اما نمی توان گفت از ازل عالم به اشیاء بوده است، زیرا لازمه این سخن، ثابت دانستن اشیاء در ازل است؛ سوم. هشام معتقد بود بهشت و دوزخ هنوز آفریده نشده اند، زیرا فایده ای دربر ندارند؛ چهارم. وی نسبت دادن افعالی را که جنبه حسی دارد به خداوند نادرست می شمرد و بر این نظر بود که درست نیست این افعال به خداوند نسبت داده شود؛ پنجم. از دیدگاه او انعقاد امامت تنها در دوران آرامش امکان پذیر و صحیح است و در شرایط فتنه و آشوب امامت برای هیچ کس منعقد نمی شود. از دیدگاه عبدالقاهر بغدادی هدف هشام از این سخن، نفی انعقاد امامت برای حضرت علی (علیه السلام) بوده است؛ ششم. او در مورد رخدادهای پیش از حکومت امیرمؤمنان (علیه السلام) بر این نظر بود که عثمان به صورتی یکباره و غافلگیرانه محاصره نشده بلکه گروه هایی به تدریج برای شکایت از کارگزاران عثمان نزد وی گرد آمدند و در این میان، برخی بدون اطلاع این مسلمانان، خلیفه را به قتل رساندند. درباره جنگ جمل نیز می گفت این جنگ موافق نظر علی (علیه السلام) و طلحه و زبیر نبوده و آنها برای گفتگو در بصره گردآمدند و در این میان سربازان به جنگ شتافتند؛ هفتم. هشام بسان عبّاد و در برابر عموم معتزلیان مخالف آن بود که گفته شود خداوند به چیزی مشروط به شرطی علم دارد و یا از چیزی مشروط به شرطی خبر می دهد؛ هشتم. این دو همچنین معتقد بودند حتی این اندازه روا نیست که گفته شود اگر خداوند ظلم کند چه حکمی خواهد داشت. [۴]


پانویس

  1. التبصیر فی الدین، شهفور اسفراینی، ص75 / تعریفات العلوم و تحدیدات الرسوم، سیدعلی جرجانی، ص200 / جامع الفرق و المذاهب الاسلامیة، امیر مهنا و علی خریس، ص214 / الفرق الاسلامیة، شمس الدین محمد کرمانی، ص21 / الفرق بین الفرق، عبدالقاهر بغدادی، ص173 / الفرق و الجماعات و المذاهب الاسلامیة، صلاح ابوسعود، ص147 / فرهنگ فِرَق اسلامی، محمد جواد مشکور، ص466 / فرهنگ نامه فرقه های اسلامی، شریف یحیی الامین، ص292 / قاموس المذاهب و الادیان، حسین علی حمد، ص216 / المعتزلة، زهدی حسن جارالله، ص135 / معجم الفرق الاسلامیة، عارف تامر، ص30 / الملل و النحل، عبدالقاهر بغدادی، ص110 / موسوعة الفرق و الجماعات و المذاهب و الاحزاب و الحرکات الاسلامیة، عبدالمنعم حفنی، ص676 / نفائس الفنون فی عرایس العیون، شمس الدین محمد آملی، ج2، ص271
  2. مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ابوالحسن اشعری، ج1، ص237
  3. المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، احمد بن علی مقریزی، ج2، ص346
  4. تلخیص از تاریخ فرق اسلامی، حسین صابری، ج1، ص184