جعفر بن محمد الصادق علیهما السلام، امام ششم شیعیان

از دایره المعارف فرق اسلامی
(تغییرمسیر از جعفر بن محمد الصادق)
پرش به: ناوبری، جستجو

جعفر بن محمد بن علی بن حسین علیهم السلام، (مدینه ۸۳ق، مدینه ۱۴۸ق) معروف به امام صادق، امام ششم شیعیان، که ۳۴ سال امامت کرد.[۱] کنیه‌اش ابوعبدالله است و جعفریه به او منسوب‌اند. امام صادق(ع)در ۶۵ سالگی درگذشت و در کنار پدرش، امام باقر (ع)و دو امام دیگر در قبرستان بقیع دفن شد.

روایات رسیده از امام صادق (ع) در مسائل مختلف فقهی و کلامی مجموعه‌ای گسترده و متنوع است و از این روست که مذهب شیعه را مذهب جعفری نامیده‌اند. گشایشی سیاسی که در سالهای آغازین امامت حضرت پدید آمد موجب شد مردم آزادانه‌تر به امام صادق (ع) روی آورند و گشودن مشکلات فقهی و غیر فقهی را از او بخواهند.[۲]

ابن حجر هیتمی، از علمای اهل سنت، می‌گوید: مردم از علم او چندان نقل کردند که آوازه آن به همه شهرها رسید. امامان بزرگ چون یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان بن عیینه، سفیان ثوری، ابوحنیفه، شعبة بن الحجاج و ایوب سختیانی از او روایت کرده‌اند.

هیچ‌یک از اهل بیت شاگردانی به اندازه شاگردان امام صادق(ع) نداشته‌اند، و روایات هیچ‌یک از آنان برابر با روایتهای رسیده از ایشان نیست. اصحاب حدیث نام راویان از او را ۴۰۰۰ تن نوشته‌اند.

شهادت وی به سبب سمی بود که منصور دوانیقی تدارک دیده بود.[۳]


نسب، کنیه و لقبها

جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب، علیهم السلام، ششمین امام شیعه، و پنجمین امام از نسل امیرالمؤمنین (ع)، کنیه‌اش ابوعبدالله و لقب مشهورش «‌صادق‌» است. لقبهای دیگری نیز دارد، از آن جمله: صابر، طاهر، و فاضل. اما چون فقیهان و محدثان معاصر او، که شیعه هم نبوده‌اند، حضرت را به درستی حدیث و راستگویی در نقل روایت ستوده‌اند، لقب «‌صادق‌» شهرت یافته است.[۴]

نام مادر او فاطمه یا قریبه و کنیه‌اش ام فروة بود.[۵] ام فروة دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر بود.[۶]

تولد و وفات

امام صادق، در سال ۸۳ه. ق در مدینه به دنیا آمد و در ۱۴۸ه. ق در ۶۵ سالگی همانجا درگذشت و در کنار پدرش، امام باقر (ع) و جدش، امام سجاد (ع) و عمویش، امام حسن (ع) در قبرستان بقیع دفن شد.[۷]

زادروز وی را ۱۷ ربیع الاول و شهادتش را در ۲۵ شوال گفته‌اند، برای شهادت نیمه رجب یا شوال هم نقل شده است.

برخی از مورخان و تذکره نویسان ولادتش را در سال ۸۰ه. ق. نوشته‌اند.[۸] و ابن قتیبه وفاتش را در سال ۱۴۶ نوشته است. [۹]

۱۲ سال عمر وی با جدش همزمان بود و ۱۹ سال با پدرش مصادف بود و ۳۴ سال دوران امامتش بود.[۱۰]

شهادت

در فصول المهمة و مصباح کفعمی[۱۱] نیز در کتابهای دیگر آمده است که به امام زهر خوراندند. ابن شهرآشوب در مناقب نوشته است ابوجعفر منصور او را زهر خورانید، [۱۲] زیرا با کینه‏‌ای که منصور از او داشت و بیمی که از روی آوردن مردم بدو در دل وی راه یافته بود، آسوده نمی‌‏نشست. آنان که با تاریخ زندگی منصور آشنایند، می‌دانند او به کسانی که برای رساندنش به مسند خلافت هر کوشش را به کار بردند، رحم نکرد و حتی ابو مسلم خراسانی که در برپایی دولت عباسیان تلاش بسیار کرده بود را به قتل رساند.[۱۳]

همسران و فرزندان

همسران: فاطمه دختر حسین بن علی بن حسین دختر حسین بن علی بن حسین که مادر سه فرزند وی بوده است؛ یک کنیز که مادر سه فرزند دیگر وی بوده است؛ و زنانی دیگر که مادران بقیه فرزندان وی بوده‌اند.[۱۴]

فرزندان: مفید برای وی ۱۰ فرزند را نام می‌برد:[۱۵]

  • اسماعیل، عبدالله، ام فروة، که مادر اینها فاطمه دختر حسین بن علی بن حسین بود.
  • موسی (امام کاظم علیه‌السلام)، اسحاق، محمد که مادر اینها یک کنیز بود.
  • عباس، علی، اسماء و فاطمه که از مادرهای مختلفند.

طبرسی می‌نویسد: موسی و اسحاق و فاطمه و محمد از یک مادرند که نام وی حمیده بربریة بوده است.[۱۶]

اسماعیل فرزند بزرگ وی بود که امام صادق علاقه بسیاری به او داشت و گروهی از شیعه تصور می‌کردند که او جانشین امام است اما وی در زمان حیات امام صادق (ع) از دنیا رفت و در بقیع مدفون شد. روایت شده که امام صادق(ع) در وفات او سخت متأثر بود و بی‌تابی بسیاری می‌کرد و بدون کفش و عبا پیشاپیش جنازه وی راه می‌رفت و تا پیش از دفن چند مرتبه دستور داد جنازه او را بر زمین گذارند و کفن او را برداشتند حضرت به صورت او می‌نگریست و به اطرافیان هم می‌فرمود تا به وی نظر کنند تا آنها که گمان خلافت او را پس از حضرتش داشتند یقین کنند که از دنیا رفته است.[۱۷]

امامت

امامت وی ۳۴ سال بود[۱۸] که مصادف بود با ادامه حکومت هشام بن عبدالملک، خلافت ولید بن یزید بن عبدالملک، خلافت یزید بن ولید بن عبدالملک ملقب به ناقص، خلافت إبراهیم بن ولید، خلافت مروان حمار. سپس در سال ۱۳۲ پیراهن سیاهان با پرچم سیاه از خراسان به همراه ابومسلم قیام کردند و ابوالعباس عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله ابن عباس ملقب به سفاح به مدت ۴ سال و ۸ ماه حکومت کرد. سپس برادرش أبوجعفر عبدالله ملقب به منصور ۲۱ سال و ۱۱ ماه حکومت کرد. امام صادق ۱۰ سال پس از آغاز حکومت منصور به شهادت رسید.[۱۹]

حضرت دست کم یک نوبت از سوی منصور به عراق احضار شده، و به همراه صفوان جمال بدانجا رفته[۲۰] و چندی در آنجا ناچار به اقامت شده است.[۲۱]

دلائل امامت

افراد مختلفی از امام باقر (ع) روایاتی را بر امامت فرزندش «‌جعفر‌» نقل کرده‌اند که از جمله آنها هشام بن سالم، ابوالصباح کنانی، جابر بن یزید جعفی، عبدالاعلی مولی آل سام، هستند.[۲۲]

شیخ مفید می‌نویسد: علاوه بر وصیت امام باقر (ع) نسبت به امامت فرزندش جعفر، افضل بودن وی به لحاظ برتریش در علم و زهد و عمل بر همه برادران و عموزادگان و سایر مردم روزگارش، بر امامت وی دلالت می‌کند.[۲۳]

نهضت علمی

پس از رحلت پیامبر (ص) و دوران خلافت هرگاه در مسأله‌ای فقهی کار بر خلیفه یا صحابه رسول (ص) دشوار می‌شد، به امام علی (ع) رجوع می‌کردند و او مشکل آنان را می‌گشود. چون علی (ع) به شهادت رسید، دشمنان کار را بر فرزندان و شیعیان او تنگ کردند و میان مردم و آنان جدایی افکندند. از سوی دیگر، دین به دنیا فروختگان نیز برای خشنودی حاکمان وقت و یا سود خود، به ساختن روایتها پرداختند، تا آنجا که شناخت حدیث صحیح از نادرست بر فقیهان دشوار گردید. می‌توان گفت از سال ۴۰ق. تا نزدیک به پایان سده نخستین هجرت، جز معدودی از صحابه و تابعان از فقه درست -فقه آل محمد (ص) - بی‌بهره بودند. در روزگار امام باقر اندکی گشایش پدید آمد و سالیان ۱۴۸-۱۱۴ (دوران امامت امام صادق (ع)) عصر انتشار فقه آل محمد یا به تعبیر دیگر، روزگار تعلیم و تدریس فقه جعفری بود. در این سالها مدینه نیز چهره دیگری یافته بود.[۲۴]

دوران امام صادق مصادف بود با ضعیف شدن و سپس درهم ریختن حکومت مروانیان، و همچنانکه آزادیهای سیاسی را فراهم آورد و در گوشه و کنار مقدمات قیامهای دینی و دسته بندی علیه حاکمان آماده گردید، آزادی بحثهای علمی را در شاخه‌های گوناگون نیز موجب شد.[۲۵]

روایتهای رسیده از امام صادق (ع) در مسائل مختلف فقهی و کلامی مجموعه‌ای گسترده و متنوع است و برای همین است که مذهب شیعه را مذهب جعفری خوانده‌اند. گشایشی که در آغاز دهه سوم سده دوم هجری پدید آمد موجب شد مردم آزادانه‌تر به امام صادق (ع) روی آورند و گشودن مشکلات فقهی و غیر فقهی را از او بخواهند.[۲۶]

ابن حجر درباره حضرتش نوشته است: مردم از علم او چندان نقل کردند که آوازه آن به همه شهرها رسید. امامان بزرگ چون یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان بن عیینه، سفیان ثوری، ابوحنیفه، شعبه و ایوب سختیانی از او روایت کرده‌اند.[۲۷]

دانشمندان از هیچ یک از اهل بیت رسول خدا به مقدار آنچه از امام صادق روایت دارند نقل نکرده‌اند، و هیچ یک از آنان شاگردانی به اندازه شاگردان او نداشته‌اند، و روایات هیچ یک از آنان برابر با روایتهای رسیده از او نیست. اصحاب حدیث نام راویان از او را 4000 تن نوشته‌اند.[۲۸]

فقه

ذهبی از ابوحنیفه آورده است: فقیه‌تر از جعفر بن محمد، یعنی امام صادق، ندیدم.[۲۹]

مالک بن انس یکی از چهار پیشوای مذهبهای اهل سنت و جماعت گفته است در فضل و علم و پارسایی از او برتر ندیده است.[۳۰]

زبیر بکار می‌نویسد: ابوحنیفه با امام صادق ملاقاتهای متعدد داشت و در یکی از این ملاقاتها امام به او فرمود: از خدا بترس و در دین قیاس مکن که نخستین کسی که قیاس کرد شیطان بود. خدا به شیطان فرمود: آدم را سجده کن. گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش و او را از خاک آفریده ای. (اعراف/۲۱) سپس امام از ابوحنیفه پرسید: قتل نفس مهمتر است یا زنا؟

قتل نفس!
چرا قتل نفس با دو گواه ثابت می‌شود، زنا با چهار گواه؟ با قیاس چه می‌کنی؟ روزه نزد خدا بزرگتر است یا نماز؟
نماز!
چرا زن چون عادت می‌بیند روزه را باید قضا کند و نماز را نه؟... بندۀ خدا از خدا بترس و قیاس مکن. [۳۱]

کلام

امام صادق(ع) با شماری از متکلمان مذاهب و ادیان مختلف بحث و مناظره داشته، و به اقتضای ماهیت مناظرات کلامی در این مباحثات رویه ای متکلمانه اتخاذ کرده است. در متون حدیثی شیعه، مناظرات متعددی از حضرت در برابر کسانی چون ابن ابی العوجاء، زندیق مصری، عبدالله دیصانی، متکلم شامی و جز اینان ثبت شده است. همچنین باید به کاربرد گسترده مفاهیم کلامی در سخنان منقول از حضرت اشاره کرد که نشان از نوعی رویکرد خوشبینانه نسبت به دانش کلام دارد. به اینها باید علاوه کرد که برخی از اصحاب نزدیک حضرت همچون ابوجعفر احول مؤمن طاق، حمران بن اعین، قیس ماصر و هشام بن حکم از متکلمان بودند.[۳۲]

در اخبار منقول از امام صادق(ع) گاه دیده می شود که امام برخی از اصحاب خود را با توجه به نگرانی از توانایی آنان در اداره بحث از کلام نهی کرده، اما برخی دیگر را به این امر ترغیب کرده است و این نشان دهنده آن است که اساس پرداختن به کلام در این احادیث مورد تأیید امام بوده، و نهی ها مصداقی بوده است.[۳۳] [یعنی بخاطر ناتوانی برخی از افراد در اداره بحثهای کلامی].

کلینی به اسناد خود از یونس بن یعقوب روایت کند: نزد ابوعبدالله (یعنی امام صادق) بودم، مردی شامی وارد شد و گفت: من از کلام، فقه و فرائض برخوردارم و آمده‌ام با اصحاب تو مناظره کنم.

امام فرمود: کلام تو از کلام رسول الله است یا از خودت؟

از کلام رسول الله و کلام خودم.

پس تو شریک رسول الله هستی؟

نه.

از خدای عزوجل وحی شنیده‌ای و او تو را خبر داده است؟

نه.

طاعت تو همچون طاعت رسول خدا واجب است؟

نه.

ابوعبدالله متوجه من شد و گفت: یونس! این مرد پیش از آنکه در کلام در آید خصم خود گردید. اگر کلام را نیکو می‌دانی با او گفتگو کن.

من حسرت خوردم که کلام نمی‌دانم. پس گفتم: فدایت شوم شنیدم از در آمدن در بحث کلام نهی می‌کردی و می‌گفتی وای بر متکلمان که می‌گویند این پذیرفته است و آن نه. این درست است و دیگری نه. این را به حکم عقل قبول داریم و آن را نه.

امام گفت: گفتم وای بر آنان اگر سخن مرا واگذارند (آنچه در ما اهل بیت (ع) است) و به رای و نظر خود سخن گویند (جدال پیش گیرند). سپس فرمود: بیرون برو و ببین از متکلّمان کسی را می‌بینی.

رفتم و حمران بن اعین و احول (محمد بن نعمان مشهور به مؤمن الطاق) و هشام بن سالم را آوردم و اینان کلام را نیکو می‌دانستند. و قیس بن ناصر را که به نظر من از آنان کلام را نیکوتر می‌دانست و کلام را از علی بن حسین(ع) آموخته بود آوردم. هشام بن حکم نیز که تازه جوان بود رسید. امام صادق (ع) او را جای داد و به او فرمود: تو یاور ما به دل و زبان و دستت هستی. آنگاه به حُمران و مؤمن الطاق فرمود با او مناظره کنند. آنان بر وی پیروز شدند. سپس به هشام بن سالم فرمود: با او مناظره کن! او نیز مناظره کرد. آنگاه نوبت هشام بن حکم رسید. مرد شامی نخست درباره امامت امام صادق پرسشی کرد که هشام را غضبناک ساخت.

سپس هشام از او پرسید: پروردگار تو در کار آفریده‌اش نیکو می‌نگرد یا آفریده‌اش در کار خود؟

پروردگارم نیکوتر می‌نگرد.

برای آنان چه کرده؟

حجت و دلیل بر پا داشته تا پراکنده نشوند و آنان را بدان چه از جانب او واجب است خبر داده.

آن حجت کیست؟

رسول خدا!

و پس از او؟

کتاب و سنت.

آیا کتاب و سنت در رفع اختلاف برای ما سودی داشته؟

آری!

پس چرا ما و تو با یکدیگر اختلاف داریم و تو از شام آمده‌ای تا با ما مناظره کنی؟

شامی خاموش ماند. در اینجا امام صادق از شامی پرسید: چرا سخن نمی‌گویی؟ شامی گفت: اگر بگویم اختلاف نداریم دروغ گفته‌ام، و اگر بگویم کتاب و سنت اختلاف را از میان ما برمی دارد سخنی باطل گفته‌ام و اگر بگویم اختلاف داریم و هر یک از ما مدعی حق است، فایده کتاب و سنت از میان می‌رود. اما از سخن او علیه وی دلیلی دارم.

امام گفت: بپرس، او را توانا و آگاه خواهی یافت.

مرد شامی: خدا در کار بنده‌اش نیکوتر می‌نگرد یا بندگان او؟

خدا!

آیا حجتی را برایشان بر پا کرده که آنان را یک سخن کند و از حق و باطل آگاهشان سازد.

در زمان رسول الله یا اکنون؟

در زمان رسول خدا، رسول خدا، و اما امروز؟

هشام گفت: این مرد که از هر سوی بدو روی می‌آورند و او تو را از هر چه خواهی خبرمی دهد.

در پایان، آن مرد، امامت امام را پذیرفت. [۳۴]

نظیر این گفتگوها بین امام و معاندان او فراوان دیده می‌شود آنچنان که این بحثها مقام شامخ امامت را در علم نشان می‌دهد و آشنا بودن مناظره کنندگان را به بحثهای کلامی و برخورداری‌شان را از مقدمات این بحثها آشکار می‌سازد. [۳۵]

امام و قیامهای زمانه‌اش

در اواخر خلافت هشام بن عبدالملک، زمینه مساعدی برای قیامهای ضد اموی فراهم آمده بود که انگیزه مذهبی داشت. در رأس این قیامها، باید به قیام زید بن علی بن حسین(ع) در 122ق و یحیی بن زید در 125ق اشاره کرد که ارتباطی مستقیم با امام صادق(ع) می یافت. زید عموی حضرت، و یحیی پسر عموی او بود و به طبع حضرت نمی توانست نسبت به این قیامها بی تفاوت باشد. به اینها باید قیام عبدالله بن محمد باقر(ع)، برادر حضرت و عبیدالله اعرج بن حسین بن زین العابدین(ع) پسر عموی حضرت را افزود.[۳۶]

قیام زید بن علی

امام صادق (ع) درباره زید بن علی بن حسین فرموده است: او از علمای آل محمد(ص) بود؛ برای خدا غضب کرد و با دشمنان جنگید تا کشته شد. [۳۷] از مضمون برخی روایتها می‌توان دریافت که قیام زید مورد تأیید امام صادق (ع) بوده است چنانکه صدوق در عیون اخبار الرضا آورده است: چون زید بن موسی بن جعفر (ع) در بصره خروج کرد و خانه فرزندان عباس را آتش زد، مأمون به امام رضا (ع) گفت: اگر برادرت زید چنین کاری کرد، پیش از او زید بن علی نیز خروج کرد و کشته شد. اگر به خاطر تو نبود او را می‌کشتم چرا که کاری بزرگ کرده است.

امام فرمود: برادرم زید را با زید بن علی (ع) قیاس مکن! او از علمای آل محمد بود. برای خدا غضب کرد و با دشمنان جنگید تا کشته شد. پدرم موسی بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد (امام صادق) شنید که گفت:

خدا عمویم زید را بیامرزد! او مردم را به الرضا من آل محمد می‌خواند و اگر پیروز می‌شد به وعده وفا می‌کرد. چون می‌خواست خروج کند با من مشورت کرد. بدو گفتم: عمو! اگر راضی می‌شوی کشته گردی و در کناسه کوفه بر دار شوی، خود می‌دانی. [۳۸]

در روایتی دیگر از عبد الله بن سیابه آورده است: ما هفت تن بودیم، به مدینه رفتیم و نزد امام صادق (ع) رفتیم. از ما پرسید: از عمویم زید خبر دارید؟

گفتیم: خروج کرده یا آماده خروج است.

گفت: اگر خبری به شما رسید به من خبر دهید.

چند روز گذشت، نامه بسام صیرفی رسید. نوشته بود: زید روز چهارشنبه غره ماه صفر خروج کرد و روز جمعه کشته شد. ما نزد صادق (ع) رفتیم و نامه را بدو دادیم، آن را خواند و گریست. سپس گفت:

انا لله و انا الیه راجعون. عمویم را به حساب خدا می‌گذاریم. مرد دنیا و آخرت ما بود. به خدا عمویم شهید از جهان رفت، همچون شهیدانی که با رسول خدا و علی و حسن و حسین بودند. [۳۹]

در روایت دیگری که در باب خروج به شمشیر پیش از ظهور قائم است، چنین آمده: مگویید زید خروج کرد (خروج او را نمونه قرار مدهید) زید مردی عالم و راستگو بود. او شما را به خود نخواند، به بیعت الرضا من آل محمد(ص) خواند. اگر پیروز می‌شد بدانچه وعده داده بود وفا می‌کرد. [۴۰]

دیگر قیامها

بیشتر قیامها مورد تأیید امام نبود و درخواست مردمی را که بدو وعده یاری می‌دادند نمی‌پذیرفت و نشر فقه آل محمد (ص) و علوم اهل بیت را مقدم می‌شمرد. زیرا آنان که بنی هاشم را به قیام می‌خواندند و به آنان وعده یاری می‌دادند، همه یا بیشترشان، حکومت حاکمان وقت را بر خود تحمل نمی‌کردند، یا می‌خواستند خود حکومت را به دست گیرند، نه آنکه خواهان زدودن بدعت و زنده کردن دین خدا باشند. [۴۱]

به هنگامی که دعوت عباسیان در شرق ایران گسترش یافت و مردم آن سرزمین، نیز عربهای قحطانی که در آنجا به سر می‌بردند با یکدیگر متحد شدند و مخالفت با مروانیان را آشکار ساختند و با حاکم دست نشانده مروان به جدال برخاستند، و ابومسلم نصر سیار حاکم خراسان را گریزاند و قحطبه پسر شیب از جانب او برای سرکوبی لشکر مروان بن محمد که متوجه خراسان بودند فرستاده شد در جنگی که در کنار فرات درگرفت، قحطبه کشته شد و لشکریان با پسر او حسن بیعت کردند. قحطبه پیش از آنکه بمیرد لشکریان خود را گفت: چون وارد کوفه شدید نزد ابو سلمه خلال بروید و گفته او را اطاعت کنید.

حسن با لشکریان خود در محرم سال ۱۳۰ ه. ق. به کوفه در آمد. در این روزگار ابراهیم الامام داعی عباسیان در زندان درگذشته بود. او پیش از مرگ گفته بود پیروان او به کوفه بروند و در طاعت ابوالعباس سفاح باشند.

ابوالعباس در ماه صفر سال ۱۳۲ با خاندان خود به کوفه در آمد. ابوسلمه آنان را در خانه ولید بن سعد که از موالی بنی هاشم بود جای داد و چنان که نوشته‌اند چهل روز آمدن آنان را از مردم پنهان داشت. [۴۲] و هرگاه از او می‌پرسیدند: امام کیست؟ می‌گفت: شتاب مکنید. او می‌خواست کار زمامداری را به فرزندان ابوطالب بسپارد. [۴۳]

یعقوبی نوشته است ابوسلمه درآمدن ابوالعباس سفاح و کسان او را به کوفه پوشیده داشت و در این مدت نامه‌ای به جعفر بن محمد (امام صادق) نوشت و او پاسخ داد آنکه می‌خواهند من نیستم. همچنین ابوسلمه نامه‌ای به عبدالله بن حسن نوشت و او پاسخ داد من پیری سالخورده‌ام؛ پسرم محمد بدین کار سزاوارتر است و به کسان خود پیام فرستاد با پسرم محمد بیعت کنید. این نامه ابوسلمه است که برای من فرستاده.

جعفر بن محمد (ص) بدو گفت:‌ای شیخ خون پسرت را مریز؛ من می‌ترسم او در احجار الزیت (جایی است در خارج مدینه که سرانجام محمد در آنجا کشته شد) کشته شود. [۴۴]

نوشته‌اند آنکه نامه ابوسلمه را برای امام صادق برد پاسخ خواست، امام نامه را بر چراغ گرفت تا سوخته شد و گفت: این پاسخ نامه تو است.

چرا امام صادق به دعوت ابوسلمه پاسخ نداد و نامه او را سوزاند؟ برای آنکه دعوت ابوسلمه دعوتی سیاسی بود، نه آنکه صادق (ع) را امام واجب اطاعت بداند، چه اگر چنین بود نبایستی نامه دیگری به عبدالله بن حسن بنویسد و از او بخواهد زعامت لشکریان را بپذیرد.

حادثه دیگر اینکه کلینی به اسناد خود از سدیر صیرفی می‌نویسد بر ابوعبد الله در آمدم و بدو گفتم: به خدا بر تو روا نیست قیام نکنی!

چرا؟

چون دوستان و شیعه و یاران بسیار داری. به خدا اگر علی به اندازه تو شیعه و دوستدار داشت حق او را نمی‌گرفتند.

امام پرسید: سدیر، شمار آنان به چند تن می‌رسد؟

صد هزار!

صد هزار.

آری و بلکه دویست هزار.

دویست هزار؟

آری و نیم جهان.

ابوعبدالله خاموش ماند. به راه افتادیم و از کنار گلۀ بزی گذشتیم.

گفت:‌ای سدیر! به خدا اگر به شمار این بزها شیعه داشتم، قیام نکردن بر من روا نبود.

پس فرود آمدیم و نماز خواندیم. پس از نماز بزها را شمردم هفده راس بودند. [۴۵]

برگزیده سخنان

  • مردی از امام خواست وی را چیزی بیاموزد که به خوبی دنیا و آخرت برسد و مختصر باشد، فرمود: دروغ مگو. [۴۶]
  • از او پرسیدند چرا خدا ربا را حرام کرده است؟ فرمود: تا مردم یکدیگر را از بخشش باز ندارند. [۴۷]
  • اگر شخصی به من نیازی پیدا کند، آن را شتابان برمی آورم، مبادا از آن بی‌نیاز شود یا انجامش دهم ولی با تأخیر به حساب آید. [۴۸]
  • فقیهان، امینان پیامبرانند، چون فقیهان را دیدید که به درگاه صاحبان قدرت می‌روند آنان را متهم سازید (راستگو مدانید). [۴۹]

اصحاب

شاگردان امام صادق (ع) را تا چهارهزار تن نوشته‌اند و مقصود کسانی هستند که در مدت افاضه امام از او علم فراگرفته‌اند نه اینکه همه آنها هر روز در محضر او حاضر شوند. مؤلف کشف الغمه می‌نویسد شماری از تابعین از او روایت کرده‌اند که از جمله آنان: یحیی بن سعید انصاری، ایوب سختیانی، ابان بن تغلب، ابوعمرو بن العلاء و یزید بن عبدالله است و از ائمه، مالک بن انس، شعبة بن الحجاج، سفیان ثوری، ابن جریح، عبد الله بن عمرو، روح بن قاسم، سفیان بن عیینه، سلیمان بن بلال، اسماعیل بن جعفر، حاتم بن اسماعیل، عبدالعزیز بن مختار، وهب بن خالد و ابراهیم بن طهمان ‏اند که از او روایت دارند [۵۰]. جابر بن حیان کوفی را نیز از شاگردان امام صادق (ع) شمرده‌اند. [۵۱]

در منابع اهل سنت

ابن حجر عسقلانی او را چنین توصیف می‌کند: الهاشمی العلوی، ابوعبدالله المدنی الصادق. [۵۲] و همو نویسد: ابن حبّان گوید: در فقه و علم و فضیلت از سادات اهل بیت بود. [۵۳]

ابن حجر هیتمی، از علمای اهل سنت، می‌گوید: مردم از علم او چندان نقل کردند که آوازه آن به همه شهرها رسید. امامان بزرگ چون یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان بن عیینه، سفیان ثوری، ابوحنیفه، شعبة بن الحجاج و ایوب سختیانی از او روایت کرده‌اند.[۵۴]

با وجود اعتبار سترگی که امام صادق(ع) به عنوان شخصیت دینی خود نزد اهل سنت دارد، آراء وی در حوزه فقه نزد آنها حتی به عنوان یکی از فقها مورد توجه قرار نگرفته است. در مجموعه های فقه تطبیقی که افزون بر آراء ائمه اربعه اهل سنت، اقوال بسیاری از فقیهان متقدم چون اوزاعی و سفیان ثوری و ربیعة الرأی و لیث بن سعد و ابن مبارک و امثال آنان از معاصران حضرت به طور گسترده نقل می شود، برخلاف انتظار یادی از اقوال امام صادق(ع) -دست کم در حد یکی از فقها- به میان نیامده است و همین نکته از سوی برخی عالمان امامیه چون سید مرتضی، به عنوان نقدی بر اهل سنت مطرح شده است. وی یادآوری می شود: چگونه شما اگر آراء امام صادق(ع) را در کنار ابوحنیفه و شافعی نمی نهید، حتی در سطح آراء احمد ابن حنبل، داوود ظاهری و محمد بن جریر طبری هم از آن یادی نمی کنید؟[۵۵]

مطالعه بیشتر

  • شهیدی، سیدجعفر، زندگانی امام صادق جعفر بن محمد (ع)، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۴.

منابع

  • ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج۲، حیدرآباد، مطبعه نظامیه، ۱۳۲۵ق.
  • الثقفی الکوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقیق: السید جلال الدین الحسینی الارموی المحدث، تهران: سلسله انتشارات انجمن آثار ملی، 2535.
  • احمد بن حجر هیتمی، الصواعق المحرقة، مکتبة القاهرة، ۱۳۸۵ق.
  • پاکتچی، احمد، جعفر صادق(ع)، امام، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ج18، تهران: مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1389ش.
  • الشریف المرتضی، علی بن الحسین، الانتصار، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1415ق.
  • شهیدی، سیدجعفر، زندگانی امام صادق جعفر بن محمد (ع)، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۴.
  • صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ترجمه علی اکبر غفاری، ج۲، تهران: نشر صدوق، ۱۳۷۳.
  • الصدوق، من لا يحضره الفقيه، ج4، قم: مؤسسة النشر الإسلامي، 1404.
  • الطبرسی، الفضل بن الحسن، اعلام الوری باعلام الهدی، تحقیق موسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم: موسسة آل البیت لاحیاء التراث، ج۱، ۱۴۱۷ ه. ق.
  • المفید، الارشاد، ترجمه و شرح فارسی: محمدباقر ساعدی، تصحیح: محمدباقر بهبودی، بیجا، انتشارات اسلامیه، ۱۳۸۰ش.
  • ویکی شیعه.
  • المفید، ۱۳۸۰ش. صص۵۲۶-۵۲۷.
  • شهیدی، ۱۳۸۴، ص۶۱.
  • مناقب، ج۴، ص۲۸۰؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۸۵.
  • شهیدی، ۱۳۸۴، ص۳.
  • شهیدی، ۱۳۸۴، ص۵.
  • المفید، ۱۳۸۰ش. صص۵۲۶-۵۲۷
  • المفید، ۱۳۸۰ه. ش. صص۵۲۶-۵۲۷.
  • کشف الغمه، ج۲، ص۱۵۵؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۴.
  • المعارف، ص۲۱۵؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۴.
  • الطبرسی، ۱۴۱۷ق، ص۵۱۴.
  • مجلسی، بحار، ج۴۷، صص۱-۲؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۸۵.
  • مناقب، ج۴، ص۲۸۰؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۸۵.
  • شهیدی، ۱۳۸۴، صص۸۵-۸۶.
  • المفید، ۱۳۸۰ش، ص۵۳.
  • المفید، ۱۳۸۰ش، ص۵۵۳.
  • الطبرسی، ج۱، ۱۴۱۷ه. ق، ص۵۴۶.
  • المفید، ۱۳۸۰ش.، ص۵۵۳-۵۵۴.
  • المفید، ۱۳۸۰ش. ص۵۲۷.
  • الطبرسی، ج۱، ۱۴۱۷ق، ص۵۱۴.
  • الثقفی، الغارات، 850/2-856.
  • شهرستانی، الملل و انحل، 147/1؛ به نقل پاکتچی، جعفر صادق(ع)، امام، ص186.
  • ر.ک: المفید، ۱۳۸۰ه. ش. صص۵۲۶-۵۲۷.
  • المفید، ۱۳۸۰ش. صص۵۲۸-۵۲۷.
  • شهیدی، ۱۳۸۴، ص۶۰.
  • شهیدی، ۱۳۸۴، ص۴۷.
  • شهیدی، ۱۳۸۴، ص۶۱.
  • احمد بن حجر هیتمی، ۱۳۸۵، ص۲۰۱.
  • کشف الغمة، ج۲، ص۱۶۶؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۶۱.
  • تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۱۶۶؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۶۱.
  • شهیدی، ۱۳۸۴، ص۶۰-۶۱.
  • الاخبار الموفقیات، ص۷۶-۷۷؛ حلیة الاولیاء، ج۳، ص۱۹۷؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۶۲.
  • پاکتچی، جعفر صادق(ع)، امام، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج18، ص199.
  • پاکتچی، جعفر صادق(ع)، امام، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج18، ص200.
  • اصول کافی، ج۱، ص۱۷۱-۱۷۳؛ مناقب، ج۲، ص۲۴۳-۲۴۴؛ کشف الغمة، ج۲، صص۱۷۳-۱۷۵؛ اعلام الوری، صص۲۸۰-۲۸۳؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، صص۵۵-۵۷.
  • شهیدی، ۱۳۸۴، ص۵۷.
  • پاکتچی، جعفر صادق(ع)، امام، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج18، ص183.
  • عیون اخبار الرضا، ص۱۵؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۲۶.
  • عیون اخبار الرضا، ج۱، صص۱۹۴-۱۹۵؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۳۷.
  • عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۷؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۳۸.
  • روضه کافی، ص۲۶۴؛ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۳۶؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۳۸.
  • شهیدی، ۱۳۸۴، ص۳۴.
  • الکامل، ج۵، ص۴۰۹؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، صص۳۴-۳۵.
  • شهیدی، ۱۳۸۴، ص۳۵.
  • تاریخ یعقوبی، ج۳، ص۸۶؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۳۵.
  • اصول کافی، ج۲، صص۲۴۳-۲۴۲؛ شهیدی، ۱۳۸۴، ص۳۴-۳۷.
  • شهیدی، سیدجعفر، ۱۳۸۴، ص۱۰۲.
  • شهیدی، ۱۳۸۴، ص۱۰۳.
  • عیون الاخبار؛ ج۳، ص۱۷۵؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۱۰۳.
  • حلیة الاولیاء، ج۳، ص۱۹۶؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۱۰۶.
  • کشف الغمة، ج۲، ص۱۸۶؛ حلیة الالیاء، ج۳، صص۱۹۸-۱۹۹به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۶۵
  • شهیدی، ۱۳۸۴، ص۶۵.
  • تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، حیدرآباد، مطبعه نظامیه، ۱۳۲۵ه. ق. ج۲، ص۱۰۳؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۴.
  • تهذیب التهذیب، ص۱۰۴. به نقل شهیدی، سیدجعفر، ۱۳۸۴، ص۴.
  • احمد بن حجر هیتمی، ۱۳۸۵ه. ق. ص۲۰۱.
  • الشریف المرتضی، الانتصار، ص77؛ پاکتچی، جعفر صادق(ع)، امام، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج18، ص200. ص206.