بقلیه

از دایره المعارف فرق اسلامی
پرش به: ناوبری، جستجو

یا: نقلیه

ابن اثیر در اللباب فی تهذیب الانساب بَقْلی را به فتح باء و سکون قاف ضبط کرده است. [۱]

نام طائفه ای از قرامطه که در سال 316 هجری قمری بر سواد کوفه غلبه کردند. بقلیه، نزد قرامطه نام دینی است. [۲]

ظاهر عبارت علی بن حسین مسعودی آن است که بقلیه نام قرامطه است و نه نام طائفه ای از ایشان.

در صله تاریخ طبری، نام ایشان، نفلی (به فاء و نون) ذکر گردیده است. [۳]

ابن ندیم در الفهرست می نویسد: « شیبانی فقیه (متوفای 189هـ. ق) در مسجدی که در باب درب اسد است، از سمتی که به طرف ساباط رومی است، رفت و آمد داشت و در آنجا تدریس می کرد. این رومی که ساباط منسوب به او است، نفلی بود». [۴] اگر این کلمه صحیح باشد و نیز اگر مراد از نفلی در این جا نام مذهبی باشد، باید گفت، نفلی در این جا غیر از نفلی قرامطه است؛ چرا که تاریخ ابتدای قرامطه، 260هجری قمری یا اوائل قرن سوم است و با تاریخ حیات شیبانی مطابق نیست. [۵]

مسعودی در التنبیه و الاشراف می نویسد: «علت این که قرامطه را بقلیه می نامند، آن است که بقلیه اسم دینی در نزد ایشان است. رؤسای ایشان در این جریان غلبه بر سواد کوفه در سال 316هجری قمری مسعود بن حریث و عیسی بن موسی بن اخت عبدان بن ربیط ملقب به قرمیط و معروف به ابن ابی السید و ابن الاعمی و هم چنین ابوالذر و جوهری و غیر ایشان، بودند. » [۶]

ابن اثیر در الکامل فی التاریخ در شرح این واقعه می نویسد: «چون فرجام ابوطاهر قرمطی آن شد که گفتیم باورمندان قرمطی در حومه عراق که از هراس، آن را می نهانیدند، اینک از باور خویش برگرفتند و بیش تر از ده هزار تن از ایشان در حومه واسط گرد آمدند و کار خود به مردی سپردند که حُرَیث بن مسعود خوانده می شد. در مقابل مسعودی که وی را مسعود بن حریث ضبط کرده است گروه کلان دیگری نیز در عین تمر و پیرامون آن گرد آمدند و کار خود را به مردی سپردند که عیسی بن موسی نام داشت. آن ها مردم را سوی مهدی می خواندند. عیسی رو سوی کوفه نهاد و در بیرون آن رخت افکند و باژْستانْد و کارگزاران را از حومه آن تاراند. حریث بن مسعود نیز به حومه موفّقی رفت و در آنجا سرایی برافراشت و هجرتکده اش نامید و بر آن کرانه چیرگی یافت. یاران او یغماگری می کردند و مردمان را به بند می کشیدند و آن ها را خون می ریختند. عهده دار واسط (از سوی خلیفه) بنّی بن نفیس بود. بنّی با آن ها جنگید، لیک او را گریزاندند. مقتدر، هارون بن غریب را به پیکار با حریث بن مسعود و یاران او گسیل داشت، چنان که صافی بصری را به جنگ با عیسی بن موسی سوی کوفه روان داشت. هارون و صافی به کار قرمطیان پیچیدند و قرمطیان در هم شکستند و بسیاری از ایشان اسیر و بیش تر از اسیران کشته شدند و درفش های سپید ایشان ستانده شد. بر این درفش ها چنین نگاشته شده بود: و می خواستیم ما که سپاس نهیم بر ایشان که بیچاره گرفته بودند در زمین و ایشان را پیشوایان کنیم و کنیم ایشان را میراث بَران. آن ها را سرنگون به بغداد درآوردند و کار هر که از ایشان که در حومه عراق بود از هم گسست و خدای تبهکاری آن ها از مردم بداشت. » [۷]

پانویس

  1. اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج1، ص167
  2. التنبیه و الاشراف، علی بن حسین مسعودی، ص338 / خاندان نوبختی، عباس اقبال، ص252
  3. تاریخ الرسل و الملوک، ابن جریر طبری، ج9، ص175
  4. الفهرست، ابن ندیم، ص257
  5. دائرة المعارف الاسلامیة، ج4، ص34
  6. التنبیه و الاشراف، علی بن حسین مسعودی، ص338
  7. تاریخ کامل ابن اثیر، ترجمه حمیدرضا آژیر، ج11، ص4759 / الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج6، ص417