شیعه

از دایره المعارف فرق اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ مارس ۲۰۱۹، ساعت ۱۲:۵۲ توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

ابن اثیر در اللباب فی تهذیب الانساب؛ شِیعی را به کسر شین و سکون یاء ضبط کرده است. [۱]

تمام فرقه هایی که قائلند پس از رسول الله صلی الله علیه و آله، خلافت از آن امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. [۲]

محمد ابوزهره در تاریخ المذاهب الاسلامیة به نقل از برخی از دانشمندان غربی می نویسد: «اصل مذهب شیعه فارسی است چرا که اعراب به آزادی معتقد بودند در حالی که ایرانی ها به وراثت در خانواده ایمان داشتند و معنای انتخاب را نمی شناختند و لذا وقتی پیامبر به رفیق اعلی پیوست، در حالی که فرزندی نداشت، در عقیده ایشان شایسته ترین مردم نسبت به امر خلافت، پسرعموی او علی بن ابی طالب بود و لذا هرکس خلافت را اخذ کرد از دیدگاه آنان غاصب بود... برخی دیگر از اروپائیان نیز اندیشه شیعه را مأخوذ از یهودیت می دانند. چرا که عبدالله بن سبأ که اول کسی است که قائل به الوهیت علی شده، یهودی بوده است».

ناگفته پیداست که این سخن چه مقدار غلط و به دور از تحقیق است چرا که اولاً: داستان عبدالله بن سبأ چنانکه در ذیل سَبائیه گفته شد، افسانه ای بیش نیست؛ ثانیاً اندیشه شیعه بلافاصله پس از پیامبر و یا حتی در زمان ایشان شکل گرفته است و ربطی به ایرانی ان که سالها بعد به جرگه مسلمانان پیوستند ندارد؛ ثالثاً اندیشه وراثت در همان روزگار در میان امویان وجود داشته و معاویة بن ابی سفیان این امر را در سلسله اموی شایع کرده است. ضمن آن که این اندیشه مختص به ایرانیان نیست و در تمام قبائل عربی، اندیشه وراثت رواج داشته چنانکه مناصب کعبه و حج در خاندان های مختلف قریش به ارث می رسیده است. [۳]

بنا بر نوشته فرق الشیعة این اسم در ابتدا و در زمان حیات رسول الله (صلی الله علیه و آله) بر چهار نفر: مقداد، سلمان، ابوذر و عمار بن یاسر اطلاق می شده است. [۴]

این گفته چندان بُعدی ندارد چرا که اولاً حوادث بعد از وفات رسول الله (صلی الله علیه و آله) نشان داد که این عده و اشخاص دیگر تعلق خاصی به امیرالمؤمنین علیه السلام داشتند و ثانیاً در بین اصحاب نیز دیده می شود که اشخاصی با یکدیگر ارتباط و علاقه مخصوصی داشتند که مشابه آن را با دیگر اصحاب نداشتند و اساساً مسئله مواخات (برادرخواندگی) روی همین تشابه و تناسب ها بوده است. و طبیعی است که اگر اشباه و اقران علی (علیه السلام) را در میان صحابه جستجو کنیم همین عده هستند و طبعاً چون برای ایشان برتری دینی و علمی و سائر فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام) ثابت بوده، پیرو و مریدان حضرت شده و در همان زمان رسول الله (صلی الله علیه و آله) معروف به شیعه علی (علیه السلام) (پیرو علی (علیه السلام)) گشته اند.

البته این نام در زمان خلافت علی (علیه السلام) شایع گردید، چنان که بنابرگفته ابن ندیم کسانی که رأی آن حضرت را در جنگ با طلحه و زبیر پذیرفتند، شیعه نامیده شدند. و آن حضرت نیز آنان را شیعیان خود می خوانده است. [۵]

شایان ذکر است که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در زمان خلافت خویش در خطبه های مختلف به طرق و انحاء گوناگون، به مسئله نص رسول الله (صلی الله علیه و آله) بر خلافت خود اشاره می نمودند چنانکه پس از شهادت حضرت امیر (علیه السلام)، در میان قبائل عرب قبائل زیادی از جمله هَمدان، عبدالقیس و ربیعه، قائل به احق بودن علی (علیه السلام) نسبت به خلافت پیامبر (صلی الله علیه و آله) بودند و این در حالی بود که در زمان جنگ صفین بیش از پنجاه نفر بر این عقیده نبوده اند. [۶]

و از نظر تاریخی می دانیم که معاویة، پس از صلح با امام حسن علیه السلام شیعه کوفه را برای جنگ با خوارج تحریص می نمود.

عن ابی جعفر قال: کان علی بن ابی طالب عندکم بالعراق یقاتل عدوّه و معه اصحابه و ما کان فیهم خمسون رجلاً یعرفونه حق معرفته و حق معرفة امامته. [۷]

مطهر مقدسی در البدء و التاریخ در بیان فرق شیعه آن ها را چنین نام می برد: غالیه، غرابیه، کرنبیه، روندیه، منصوریه، ربعیه، زیدیه، یعفوریه، شمطیه، سراجیه، کیسانیه، سَبائیه، قحطبیه، خطّابیه، جعفریه، بیانیه، قطعیه، طیاره، حلاجیه، مختاریه، خشبیه، کاملیه، واقفیه، مسلمیه، باطنیه، اسماعیلیه، قرامطه، شرامحه، کاغذیه، رمیه، مبیضه و کیالیه. و بعد ادامه می دهد: جامع همه ایشان، زیدیه و امامیه است و لقب مذموم ایشان رافضه می باشد. [۸]

تاریخ فرق اسلامی می نویسد: شیعه ـ اگر نگوییم دیرین ترین دست کم ـ یکی از دیرین ترین، گستره ترین، پیچیده ترین و ماندگارترین فرقه ها در تاریخ اسلام است و در حالی که شماری از فرقه ها چند دهه یا چند سده پس از پیدایش، جز نامی از آنان برجای نمانده است، شیعه از نخستین دهه های تاریخ اسلام حیات پرثمر خویش را آغازیده و تا زمان حاضر بدان ادامه داده است و در شرایطی که برخی از فرقه ها تنها در قالب حزبی سیاسی باقی مانده اند، شیعه در گذر زمان و در فرآیند تکامل اندیشه ها و گسترش انشعاب های درونی طیف ها و تیره های متفاوتی را با عقایدی گاه متناقض با همدیگر دربر گرفته است، چونانکه برخی در بنیادهای اندیشه خود به اعتزال گرایش دارند، برخی به اهل سنت نزدیکند و برخی دیگر به تشبیه نزدیک شده اند.

واژه شیعه در لغت به معنای طرفدار و پیرو و نیز به معنای گروهی از مردم است که بر کاری یا اندیشه ای گرد آمده اند، هرچند اصل معنای شیعه همان گروه یا فرقه است. اما این واژه در اصطلاح عمومی اهل سنت درباره همه کسانی به کار رفته است که مدعی دوستی علی (علیه السلام) و خاندان او و یا پیروی از آنان هستند. ابن خلدون در این باره می نویسد: «شیعه در لغت به معنای یاران و پیروان است، اما در عرف فقیهان و متکلمان دوره های پیشین و پسین بر پیروان علی (علیه السلام) و فرزندان او اطلاق می شود». [۹] همین معنای اصطلاحی از شیعه در منابع فرقه شناختی نیز مبنا قرار گرفته است. برای نمونه، ابوالحسن اشعری از این یاد می کند که « شیعه را از آن روی شیعه گفته اند که علی (علیه السلام) را همراهی کردند و او را بر دیگر اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله مقدم داشتند». [۱۰] محمد شهرستانی در تعریف شیعه می نویسد: «شیعیان کسانی اند که علی (علیه السلام) را به صورت ویژه همراهی کردند و به امامت و خلافت او به استناد نص و وصیت، خواه روشن و آشکار و خواه پنهان و پوشیده، گراییدند و گفتند: امامت از فرزندان او بیرون نمی رود و اگر بیرون رود یا به ستم از سوی دیگران و یا به تقیه از سوی امام است. همچنین گفتند: امامت مسأله ای مصلحتی نیست که به انتخاب مردم واگذاشته شده باشد و به نظر آنان نصب امام صورت پذیرد، بلکه مسأله ای بنیادین و خود، رکن دین است و به فراموشی سپردن، واگذاشتن و نیز سپردن آن به عامه مردم و به حال خود رها کردن آن بر پیامبران روا نیست». [۱۱] در منابع فرقه شناختی شیعی، هر چند ابوخلف قمی و نوبختی شیعه را تنها به طرفداران علی (علیه السلام) معنا کرده اند، اما از توضیحی که درباره پیدایی شیعه داده اند و از این که شیعه را یکی از سه گروه شکل گرفته پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و در برابر انصار یعنی طرفداران سعد بن عباده و عامه ای که با ابوبکر بیعت کردند معرفی نموده اند، پیداست که آن ها نیز به مسأله امامت و جایگاه آن در تعریف اصطلاحی شیعه توجه داشته اند. اما شیخ مفید تعریفی دقیق تر از اصطلاح شیعه به دست می دهد و در این باره می نویسد: «اگر واژه شیعه همراه با ال تعریف به کار رود ناگزیر به کسانی اختصاص دارد که از باب اعتقاد به ولایت و امامت بلافصل علی (علیه السلام) پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و نفی امامت از کسانی که در خلافت بر او پیشی گرفتند، از آن حضرت پیروی کردند». [۱۲] اصطلاح شیعه به همین معناست که طوایف شیعی مختلف یعنی کیسانیه، زیدیه، امامیه، غالیان، اسماعیلیه و نیز گروه های واقفه را در بر می گیرد. هرچند گاه به ویژه در ادبیات رایج ما اصطلاح شیعه به طور خاص برای شیعه امامیه به کار رود. این نیز ناگفته نماند که در برخی از منابع فرقه شناختی اصطلاح رافضه به عنوان اصطلاحی عمومی برای دلالت بر همه فرقه های شیعه به کار رفته و این در حالی است که رافضه به طور خاص گاه بر شیعیان امامی و اسماعیلی و به طور مشخص تر بر شیعیان امامی در برابر زیدیان اطلاق می شود.

پیدایی و دیگرگونی: هرچند در این اختلافی نیست که واژه شیعه در متون دینی در دوره حیات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به کار رفته است، اما در این باره که گروهی مشخص به نام شیعه از چه هنگام شکل گرفت و سرچشمه اندیشه و انگیزه گردهم آمدن آن آنچه بود، نظریه هایی متفاوت ابراز شده است. مهمترین نظریه هایی که درباره آغاز پیدایش شیعه بدان ها برمی خوریم از این قرار است: نخستین نظریه که در برخی محافل و منابع شیعی از آن به سختی طرفداری می شود این است که تشیع در دوران حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله) شکل گرفته و درست در همان دوره کسانی از صحابه به عنوان طرفداران علی (علیه السلام) شناخته می شده اند. طرفداران این نظریه به احادیثی استناد می کنند که در آن ها از شیعه علی (علیه السلام) سخن به میان آمده و به آنان مژده هایی داده شده است. این گروه همچنین به روایت هایی تاریخی نظر دارند که در آن ها از چهار تن از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله) یعنی ابوذر، سلمان، مقداد و عمار به عنوان شیعیان علی (علیه السلام) یاد شده است؛ نظریه دوم آن است که شیعه به عنوان یک گروه پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و در مخالفت با انتخاب ابوبکر به عنوان خلیفه، شکل گرفته است. در میان متقدمان از ابن خلدون به عنوان یکی از طرفداران این نظریه یاد می شود و در تحقیقات معاصر نیز از کسانی چون احمد امین، برنارد لوئیس و گلدزیهر طرفداران این نظریه قلمداد می شوند؛ سومین نظریه آن است که شیعه به عنوان یک حزب یا گروه مشخص در دوره پایانی خلافت عثمان بن عفان و یا در پی قتل او رخ نمود؛ چهارمین نظریه آن است که ظهور شیعه مدتی بعد یعنی در هنگامی بوده است که بصره در آستانه نبرد جمل قرار داشت و علی (علیه السلام) مردم را به گردآمدن برای نبرد با طلحه و زبیر فرا خواند؛ پنجمین نظریه از این سخن به میان می آورد که شیعه هنگامی برای نخستین بار رخ نمود که سپاهیان امام علی (علیه السلام) از نبرد صفین بازمی گشتند درحالی که در میان سپاهیان درباره حکمیت اختلاف روی داد، و از همین روی گروهی در حروراء گرد آمدند و در مخالفت با حکمیت و موضع امام علی (علیه السلام) در همان جا ماندند و هسته نخستین خوارج را بر زمین نشاندند، طرفداران مخلص امام به او اعلام وفاداری کردند و همین گروه بودند که شیعه نام گرفتند؛ ششمین نظریه پیدایش شیعه را به پس از شهادت امام علی (علیه السلام) بازمی گرداند؛ هفتمین نظریه حاکی از آن است که پیدایش شیعه در قالب یک نهضت مشخص با اهداف و نام خاص خود، به سال های پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) بازمی گردد و رخداد عاشورا نقطه ای بنیادین در شکل گیری یا دست کم تحول شیعه است؛ سرانجام هشتمین نظریه از این دفاع می کند که ظهور شیعه به عنوان یک فرقه با درونمایه کلامی خاص و ویژگی های اعتقادی معین در اواخر سده نخست هجرت بوده است. در ارزیابی نظریه های پیشگفته نه می توان همه آن ها را به طور مطلق رد کرد و نه می توان همه را پذیرفت، چه روایت هایی که در آن ها نامی از شیعه به میان آمده و واژه شیعه به کار گرفته شده هم در منابع شیعی و هم در منابع سنی آمده و جایی برای انکار آنها نیست. از این رو چاره کار و آنچه با منطق رخدادها سازگار می نماید آن است که همانند هر یک از دیگر پدیده هایی که در بستر جامعه و تاریخ شکل می گیرند و تحول و گسترش می یابند، نوعی فرایند تدریجی نیز برای کمال یافتگی تشیع فرض کرد، فرآیندی که در شیعه سیر خود را از تشیع معنوی و دلدادگی نسبت به حضرت علی (علیه السلام) و پیوندی ویژه با آن حضرت و اعتقاد به امامت و خلافت بلافصل ایشان در دوران حیات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آغاز کرد و بعدها تا مکتبی با همه عناصر و مشخصه های لازم به حیات، تحوّل، پویایی و تکامل خود ادامه داد. با ظهور کیسانیه، نخستین فرقه از فرقه های شیعه ـ صرف نظر از غالیانی که نخستین آن ها سبئیه است ـ شکل می گیرد و از آن به بعد است که انشعاب هایی نیز میان شیعیان ـ با مفهوم عام این واژه ـ رخ می نماید و شاخه های عمده شیعی یکی پس از دیگری دست به کار فعالیت سیاسی یا فکری می شوند و یا جنبش هایی را سامان می دهند. انشعابهای درونی و فرقه های شیعه، پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) در کنار غالیان که کمابیش به حیات خود ادامه می دادند، چهار جریان دیگر در جامعه وجود داشت: یکم: کیسانیه که از امامت محمد بن حنفیه طرفداری می کردند و او را پس از امام حسین (علیه السلام) امام می دانستند؛ دوم: کسانی که به امامت علی بن حسین (علیهماالسلام) عقیده داشتند و البته در مقایسه با کیسانیان، جنبش یا شمار انبوهی نداشتند؛ سوم: کسانی که به توقف امامت پس از امام حسین (علیه السلام) معتقد بودند؛ چهارم: کسانی که معتقد بودند امامت پس از امام حسین (علیه السلام) از آنِ فرزندان امام حسن و حسین (علیهماالسلام) است و هرکس از این خاندان قیام کند و دارای شرایط باشد، همو امام است. همین گروه اخیر نخستین فرقه های زیدیه را تشکیل دادند. اما از آن پس نیز این انشعاب ها ادامه یافت و حرکت شیعیان افزون بر غالیان، در دو جریان عمده فاطمیه و حنفیه به حیات خود ادامه داد و جریان نخست، همان سلسله ای را که امامان شیعه دوازده امامی اند و همچنین قیام های زیدیان را دربرگرفت و جریان دوم نیز دنباله کیسانیان بود که از امامت محمد بن حنفیه طرفداری می کردند. در دوران حیات امام باقر (علیه السلام) در کنار شکل گیری یک فرقه جدید از غالیان یعنی منصوریه، جریان اندیشه شیعی همچنان به حیات خود ادامه داد و در روزگار امام صادق علیه السلام اندیشه امامیه به طور کامل شکل گرفت. در سال 148 هجری قمری بزرگترین انشعاب در شیعه روی داد و شیعیان به سه گروه عمده تقسیم شدند: یکم: گروهی رحلت امام صادق (علیه السلام) را انکار کردند و او را مهدی خواندند و به رجعت وی معتقد شدند. این گروه را ناووسیه نامیده اند؛ دوم: گروهی به امامت امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) گراییدند که ادامه قطعیه به شمار می روند و جریان اثنی عشری در بستر همین گروه استمرار یافته است؛ سوم: گروهی هم به امامت اسماعیل گراییدند و آغازگر فرقه اسماعیلیه شدند. این گونه بود که در فاصله میان قیام مختار تا شهادت امام صادق (علیه السلام) یعنی حدود هشت دهه، عملاً شاخه های مهم شیعه رخ نمودند و فرقه های کوچکتر نیز از همین شاخه های اصلی سرچشمه گرفت.

فرقه ها و شاخه های شیعی در منابع فرقه شناختی: هرچند در منابع فرقه شیعی یعنی المقالات و الفرق و فرق الشیعة آنچه درباره فرقه ها و انشعاب های شیعی ذکر می شود عمدتاًً در مورد جانشینی امامان است و به همین سبب در گزارش این منابع، اختلاف نظر کمتری به چشم می خورد، اما در منابع فرقه شناختی که مؤلفان سنّی مذهب پدید آورده اند، در شمار فرقه های شیعه و جزئیات آن ها اختلاف هایی وجود دارد. محمد ملطی شافعی که کتاب او از نخستین منابع در این خصوص است فرقه های شیعه را هجده مورد می داند. او از شیعه با نام روافض یاد می کند و مدعی می شود که همه این هجده فرقه را امامیه گویند. او در ادامه از گروه های مختلف سبئیه، قرامطه، تناسخیه، حلولیه، مختاریه، سمعانیه، جارودیه، هشامیه، اسماعیلیه، قمیین، جعفریه، قطعیه و زیدیه به عنوان فرقه های مختلف شیعه نام می برد و به شرح عقاید آن ها می پردازد. این گزارش گرفتار نوعی بی نظمی، درهم ریختگی و تداخل است. اما گزارش متأخرتر از آن یعنی آنچه اشعری در مذاهب الاسلامیین می آورد سامان یافته تر است. او شیعه را دارای سه شاخه اصلی غالیان، رافضه (امامیه) و زیدیه می داند و از کیسانیه در ردیف فرقه های امامیه یاد می کند. گزارش بغدادی نیز گزارشی سامان یافته است. او ـ صرف نظر از دیدگاه بدبینانه اش نسبت به شیعه ـ افزون بر گروه های متعدد غالیان، از بیست فرقه دیگر برای شیعه نام می برد و آن ها را در سه شاخه زیدیه، کیسانیه و امامیه جای می دهد و بدین ترتیب در گزارش او شاخه های اصلی شیعه چهار شاخه زیدیه، امامیه، کیسانیه و غالیان هستند. در گزارش پسین یعنی گزارش اسفراینی هم فرقه های اصلی یا همان شاخه های شیعه، شامل زیدیه، امامیه و کیسانیه است که هر کدام فرقه هایی چند را دربر دارند. هرچند سه منبع پیش گفته از اسماعیلیه در ردیف شاخه های اصلی شیعه نام نبرده اند و آن را در شمار گروه ها یا فرقه های درونی امامیه آورده اند، اما محمد شهرستانی به طور مشخص از اسماعیلیه نیز در ردیف یکی از شاخه های اصلی شیعه یاد کرده و شیعه را دربر دارنده پنج شاخه اصلی کیسانیه، زیدیه، امامیه، غالیان و اسماعیلیه دانسته است. فخر رازی همین دسته بندی را مورد توجه قرار داده، با این تفاوت که اسماعیلیه را در ذیل عنوان امامیه گنجانیده و بدین ترتیب شاخه های اصلی شیعه را چهار شاخه زیدیه، امامیه، کیسانیه و غالیان معرفی کرده است. برآیند این گزارش ها و نیز آنچه در آثار دیگری چون البدء و التاریخ یا المقدمة آمده این است که شیعه در پنج شاخه بزرگ به حیات خود ادامه داده است: کیسانیه، زیدیه، امامیه، اسماعیلیه و غالیان. و البته در کنار آن ها نباید از فرقه های ناپایدار واقفه نیز غفلت کرد. [۱۳]

پانویس

  1. اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج2، ص226
  2. اعتقادات فِرَق المسلمین و المشرکین، فخر رازی، ص59 / بیان الادیان، ابوالقاسم بلخی، ص64 / تلبیس ابلیس، ابن جوزی، ص43 / تعریفات العلوم و تحدیدات الرسوم، سیدعلی جرجانی، ص107 / التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع، محمد ملطی شافعی، ص18 / الحور العین، نشوان حمیری، ص179 / الفرق الاسلامیة، محمود بشبیشی، ص27 / الفرق بین الفرق، عبدالقاهر بغدادی، ص51 / الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ابن حزم، ج3، ص3 / مفاتیح العلوم، محمد بن احمد خوارزمی، ص48 / مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ابوالحسن اشعری، ج1، ص65 / المقالات و الفرق، سعد اشعری، ص3 / الملل و النحل، محمد شهرستانی، ج1، ص131 / نفائس الفنون فی عرایس العیون، شمس الدین محمد آملی، ج2، ص275 / هفتاد و سه ملت، ص58
  3. تاریخ مذاهب اسلامی، محمد ابوزهره، ص37
  4. فرق الشیعة، حسن بن موسی نوبختی، ص18
  5. الفهرست، ابن ندیم، ص223
  6. اختیار معرفة الرجال، کشّی، شیخ طوسی، ص6
  7. اختیار معرفة الرجال، کشّی، شیخ طوسی، ص6
  8. البدء و التاریخ، مطهر مقدسی، ج5، ص124
  9. المقدمة، ابن خلدون، ص196
  10. مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ابوالحسن اشعری، ج1، ص65
  11. الملل و النحل، محمد شهرستانی، ج1، ص146
  12. اوائل المقالات، شیخ مفید، ص42
  13. تلخیصی از تاریخ فرق اسلامی، حسین صابری، ج2، ص15