در حال ویرایش زیدیه (از فرق شیعه)

پرش به: ناوبری، جستجو

هشدار: شما وارد نشده‌اید. نشانی آی‌پی شما برای عموم قابل مشاهده خواهد بود اگر هر تغییری ایجاد کنید. اگر وارد شوید یا یک حساب کاربری بسازید، ویرایش‌هایتان به نام کاربری‌تان نسبت داده خواهد شد، همراه با مزایای دیگر.

این ویرایش را می‌توان خنثی کرد. لطفاً تفاوت زیر را بررسی کنید تا تأیید کنید که این چیزی است که می‌خواهید انجام دهید، سپس تغییرات زیر را ذخیره کنید تا خنثی‌سازی ویرایش را به پایان ببرید.
نسخهٔ فعلی متن شما
سطر ۵۹: سطر ۵۹:
 
دهم، زیدیان طبرستان: هرچند سرزمین طبرستان و [[دیلمان]] پیش از تشکیل دولت داعی کبیر نیز مورد توجه زیدیان و علویان بوده و برای نمونه در دوران هارون، قیام یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن را در دیلم نظاره کرده است، اما تشکیل دولت مستقل در این سرزمین به حسن بن زید نسبت داده می شود. یکی از قیام هایی که در دوره متوکل و مستعین در سرزمین های عرب روی داد، قیام [[یحیی بن عمر بن حسین]] بود. چون این جنبش شکست خود و یحیی بن عمر کشته شد، یاران وی پراکنده گشتند و از آن جمله حسن بن زید بن اسماعیل بن زید بن حسن بن علی (علیهماالسلام) با گروهی از اصحاب خود به طبرستان گریخت. او که بعدها به لقب داعی کبیر خوانده شد دولتی را پایه گذاشت که تا حدود سال 520 هجری قمری استمرار یافت و نزدیک بیست داعی و امام از میان آنان برخاست که در دوره های زمانی با اندازه های متفاوت حکم راندند و البته گاه با همدیگر درگیر نزاع بودند. پس از حسن بن زید برادر او محمد بن زید مشهور به [[داعی الی الحق]] وارث خلافت شد (270هـ. ق) و پس از مرگ او (287هـ. ق) [[زید بن محمد بن زید]] و از آن پس حسن بن زید عهده دار حکومت شدند و در همین دوره جنگ هایی که با سامانیان آغاز شده و محمد بن زید را نیز قربانی گرفته بود به سیطره حکمرانان سامانی بر طبرستان انجامید و این وضع تا ظهور [[ابومحمد حسن بن علی بن عمر]] مشهور به [[ناصر اطروش]] ادامه یافت. ناصر توانست بر کل طبرستان سیطره یابد و سامانیان را از آن سرزمین بیرون راند (301هـ. ق). شهرت اطروش که خود پیشوایی در فقه و دیانت نیز بود آن اندازه است که [[محمد شهرستانی]] می نویسد: «کار زیدیان سامان نیافت مگر آن هنگام که ناصر اطروش در خراسان ظهور کرد. » اما پس از مرگ ناصر اطروش (304هـ. ق) کار حکومت زیدی به افول گرایید و در دوره جانشین او یعنی حسن بن قاسم ملقب به داعی بود که [[اسفار بن شیرویه ]]ظهور کرد. در پی کشته شدن حسن بن قاسم (316 هـ. ق) و [[مرداویج پسر مازیار]]، دوران دولت دیگری در طبرستان آغاز گردید، دولت آل بویه که آن را نیز شیعی و زیدی خوانده اند.  
 
دهم، زیدیان طبرستان: هرچند سرزمین طبرستان و [[دیلمان]] پیش از تشکیل دولت داعی کبیر نیز مورد توجه زیدیان و علویان بوده و برای نمونه در دوران هارون، قیام یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن را در دیلم نظاره کرده است، اما تشکیل دولت مستقل در این سرزمین به حسن بن زید نسبت داده می شود. یکی از قیام هایی که در دوره متوکل و مستعین در سرزمین های عرب روی داد، قیام [[یحیی بن عمر بن حسین]] بود. چون این جنبش شکست خود و یحیی بن عمر کشته شد، یاران وی پراکنده گشتند و از آن جمله حسن بن زید بن اسماعیل بن زید بن حسن بن علی (علیهماالسلام) با گروهی از اصحاب خود به طبرستان گریخت. او که بعدها به لقب داعی کبیر خوانده شد دولتی را پایه گذاشت که تا حدود سال 520 هجری قمری استمرار یافت و نزدیک بیست داعی و امام از میان آنان برخاست که در دوره های زمانی با اندازه های متفاوت حکم راندند و البته گاه با همدیگر درگیر نزاع بودند. پس از حسن بن زید برادر او محمد بن زید مشهور به [[داعی الی الحق]] وارث خلافت شد (270هـ. ق) و پس از مرگ او (287هـ. ق) [[زید بن محمد بن زید]] و از آن پس حسن بن زید عهده دار حکومت شدند و در همین دوره جنگ هایی که با سامانیان آغاز شده و محمد بن زید را نیز قربانی گرفته بود به سیطره حکمرانان سامانی بر طبرستان انجامید و این وضع تا ظهور [[ابومحمد حسن بن علی بن عمر]] مشهور به [[ناصر اطروش]] ادامه یافت. ناصر توانست بر کل طبرستان سیطره یابد و سامانیان را از آن سرزمین بیرون راند (301هـ. ق). شهرت اطروش که خود پیشوایی در فقه و دیانت نیز بود آن اندازه است که [[محمد شهرستانی]] می نویسد: «کار زیدیان سامان نیافت مگر آن هنگام که ناصر اطروش در خراسان ظهور کرد. » اما پس از مرگ ناصر اطروش (304هـ. ق) کار حکومت زیدی به افول گرایید و در دوره جانشین او یعنی حسن بن قاسم ملقب به داعی بود که [[اسفار بن شیرویه ]]ظهور کرد. در پی کشته شدن حسن بن قاسم (316 هـ. ق) و [[مرداویج پسر مازیار]]، دوران دولت دیگری در طبرستان آغاز گردید، دولت آل بویه که آن را نیز شیعی و زیدی خوانده اند.  
  
اندیشه های زیدیان: هرچند در سال ها و دهه های نخست حیات زیدیه بیشتر تلاش و توان آن ها در مبارزه سیاسی هزینه شد، اما در کنار آن، به نسبت و اندازه ای کمتر، تدوین اندیشه ها نیز مورد اهتمام قرار گرفت. یکی از کسانی که بیشترین تلاش را در این زمینه به انجام رسانده، قاسم رسی است. او کتابی نیز با نام [[الاصول الخمسة]] ([[الخمسة الاصول]]) داشت که کهن ترین کتاب در عقاید زیدیه است. به هر روی، مذهب زیدی که قاسم رسی آن را پایه گذاشت و کسانی که بعد از او آمدند آن را توسعه بخشیدند و به بیان جزئیاتش پرداختند ـ و این همان یگانه مذهبی است که بر جای مانده ـ در مسأله ذات و صفات به روش اعتزال می گراید و در مسائل اخلاقی مخالف [[مرجئه]] است و بدین سان روایتی از عقاید [[معتزله (معتزله)|معتزله]] است. امروزه اندیشه های کلامی زیدیان با همان سبک و سیاق و رنگ و بوی اندیشه معتزلی و در آثاری که به امام زید نسبت داده می شود و همچنین در آثار قاسم رسی که بخش هایی از آن در مجموعه [[رسائل العدل و التوحید]] چاپ شده است و نیز آثار کسانی چون یحیی بن حسین، [[صاحب بن عبّاد]] و قاضی [[عبدالجبار معتزلی]] به دست ما رسیده و این افزون بر گزارش هایی است که منابع فرقه شناختی در اختیار می گذارند. اصول اندیشه های زیدیان بر پایه آنچه منابع یادشده به دست می دهند از این قرار است: یکم، اصل توحید: از دیدگاه زیدیان توحید به معنای نفی تشبیه از خداوند است و این نفی، سه جنبه یعنی نفی همانندی ذات خالق با مخلوق، نفی همانندی صفات و نفی همانندی افعال را در بر می گیرد؛ دوم، اصل عدل بر پایه این اصل، خداوند از آنچه عقلاً قبیح باشد پیراسته است و بر خلاف اندیشه جبرگرایان، انسان دارای اراده است و به استناد اراده خود کاری انجام می دهد و این کار را می توان فعل عبد نامید. در اندیشه زیدیان مباحثی چون ابتلا و اختیار، طبع و ختم، قضا و قدر، حکمت آفرینش مکلّفان، الم و عوض، اجل، رزق، تکلیف و لطف در چهارچوب نظریه عدل تفسیر می شود و معنا می یابد؛ سوم، اصل وعد و وعید: زیدیان و معتزلیان در برابر مرجئه که نسبت به وعید خداوند حتمیت و لزوم را برنمی تابند، معتقدند خداوند هم در وعده و هم در وعید و هشدار صادق است و از این رو هر کس کار نیکی انجام دهد از او پاداش خواهد دید و هر کس معصیت خدا کند و توبه نکرده بمیرد کیفر خواهد دید و وعده خداوند در هیچ کدام از این موارد تخلف نپذیرد؛ چهارم، اصل منزلی میان دو منزلت: در حالی که از دیدگاه خوارج مرتکب کبیره کافر است و مرجئه چنین کسی را مؤمن می دانند، در نگاه معتزلیان و زیدیان چنین کسی نه مؤمن و نه کافر، بلکه در جایگاهی میان دو جایگاه است و او را باید فاسق نامید؛ پنجم، اصل امر به معروف و نهی از منکر: یکی از اصول عقاید زیدی که میان این فرقه و نیز فرقه شیعه امامی و معتزلی مشترک است، اصل امر به معروف و نهی از منکر است. بدین معنا که بر هر مسلمانی واجب است در فرض فراهم بودن شروط لازم بدین مهم اقدام کند و در راه آن از مسالمت آمیزترین مراتب تا قهرآمیزترین را به کار گیرد؛ ششم، نظریه امامت: یکی از مباحثی که در آن زیدیان راه خود را از [[امامیه]] جدا کرده و البته در همین عرصه از معتزله نیز فاصله گرفته اند مبحث امامت است. در توضیح نظریه زیدیان در باب امامت چند نکته یا چند اصل، شایسته توجه به نظر می رسد: الف) جواز امامت مفضول در هنگام وجود فاضل: از دیدگاه زیدیان، علی (علیه السلام) برترین کسان پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده است، اما مصلحت اسلام چنین اقتضا کرده که امامت به فردی فروتر از او در مراتب فضل و کمال برسد، از این رو از دیدگاه زیدیه خلافت ابوبکر و عمر صحیح و رفتار ابوبکر درباره فدک نیز یک اجتهاد بوده است. اما این نکته نباید از نظر دور بماند که پذیرش تقدم مفضول بر فاضل نه یک قاعده بلکه یک استثناء است که از رهگذر آن خلافت ابوبکر و عمر تصحیح می شود. بنابراین، قاعده عمومی در باب امامت از دیدگاه زیدیه، تقدم افضل است و بر طبق این قاعده امام باید بالغ، عاقل، آزاد، منصوب به نص، مجتهد، افضل، اهل ورع، پرهیزگار و برخوردار از شجاعت، تدبیر، قدرت بر انجام وظایف امامت و نیز سخاوت و گشاده دستی باشد و آنچه مایه تنفر و بیزاری مردمان است در او نباشد. طبق همین قاعده عمومی، امامان بلافصل، علی (علیه السلام) و سپس امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) هستند و روایات رسیده از پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر امامت آنان دلالت می کند. با این همه و بر پایه قاعده عمومی یادشده، چنانچه کسی بر وصی تقدم جوید ـ یعنی وضعیتی همانند آنچه در صدر اسلام رخ داد ـ تنها در صورتی گناهکار نیست که استحقاقِ وصی منصوص را نداند و از آن آگاهی نیافته باشد، هرچند در همین صورت نیز دست کم خطاکار است؛ ب) لزوم فاطمی بودن امام: زیدیان معتقد بودند امام باید به طور اخص فاطمی یعنی از تبار امام حسن و یا امام حسین (علیهماالسلام) باشد؛ ج) عدم عصمت امام: برخلاف امامیه که عصمت را شرط امام دانسته اند، از دیدگاه زیدیه چنین شرطی برای تحقق امامت لازم نیست؛ د) لزوم قیام از سوی امام: اهمیت امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه زیدیان آن اندازه است که یکی از شروط صحت امامت را قیام امام در برابر منکر می دانند و امام باید در حالی که مردم را به خود دعوت می کند قیام کند. از دیدگاه زیدیه هرگاه امامی از تبار حسن و حسین (علیهماالسلام) قیام کند، شمشیر برگیرد و بر مرکب نشیند و به کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرا بخواند و امر به معروف و نهی از منکر کند، بر امت واجب است از او فرمان برند؛ هـ) جواز امامت دو نفر به طور همزمان در دو سرزمین: از دیدگاه گروه هایی از زیدیان جایز است که دو امام واجب الطاعه در زمانی واحد و البته در دو سرزمین حکم برانند؛ و) مسأله مهدویت: در میان زیدیان نیز این نظریه کمابیش رخ نموده است، چونانکه محمد نفس زکیه در مکاتبات با منصور خود را مهدی خواند، یا پیش از آشکار ساختن دعوت، پدرش چنین تبلیغ می کرد که او همان مهدی موعود است که پیامبر مژده آمدنش را داده است. تنها نکته ای که یادآوری آن شایسته می نماید این است که از دیدگاه زیدیان، بسان عموم معتزله، عقل نیز حجت الهی است و می تواند به حسن و قبح راه بیابد و بر این پایه وجوب شکر منعم حکمی عقلی است و اشیاء قبل از رسیدن شرع و ادله شرعی حکمی دارند.  
+
اندیشه های زیدیان: هرچند در سال ها و دهه های نخست حیات زیدیه بیشتر تلاش و توان آن ها در مبارزه سیاسی هزینه شد، اما در کنار آن، به نسبت و اندازه ای کمتر، تدوین اندیشه ها نیز مورد اهتمام قرار گرفت. یکی از کسانی که بیشترین تلاش را در این زمینه به انجام رسانده، قاسم رسی است. او کتابی نیز با نام [[الاصول الخمسة]] ([[الخمسة الاصول]]) داشت که کهن ترین کتاب در عقاید زیدیه است. به هر روی، مذهب زیدی که قاسم رسی آن را پایه گذاشت و کسانی که بعد از او آمدند آن را توسعه بخشیدند و به بیان جزئیاتش پرداختند ـ و این همان یگانه مذهبی است که بر جای مانده ـ در مسأله ذات و صفات به روش اعتزال می گراید و در مسائل اخلاقی مخالف [[مرجئه]] است و بدین سان روایتی از عقاید [[معتزله (معتزله)|معتزله]] است. امروزه اندیشه های کلامی زیدیان با همان سبک و سیاق و رنگ و بوی اندیشه معتزلی و در آثاری که به امام زید نسبت داده می شود و همچنین در آثار قاسم رسی که بخش هایی از آن در مجموعه [[رسائل العدل و التوحید]] چاپ شده است و نیز آثار کسانی چون یحیی بن حسین، [[صاحب بن عبّاد]] و قاضی [[عبدالجبار معتزلی]] به دست ما رسیده و این افزون بر گزارش هایی است که منابع فرقه شناختی در اختیار می گذارند. اصول اندیشه های زیدیان بر پایه آنچه منابع یادشده به دست می دهند از این قرار است: یکم، اصل توحید: از دیدگاه زیدیان توحید به معنای نفی تشبیه از خداوند است و این نفی، سه جنبه یعنی نفی همانندی ذات خالق با مخلوق، نفی همانندی صفات و نفی همانندی افعال را در بر می گیرد؛ دوم، اصل عدل بر پایه این اصل، خداوند از آنچه عقلاً قبیح باشد پیراسته است و بر خلاف اندیشه جبرگرایان، انسان دارای اراده است و به استناد اراده خود کاری انجام می دهد و این کار را می توان فعل عبد نامید. در اندیشه زیدیان مباحثی چون ابتلا و اختیار، طبع و ختم، قضا و قدر، حکمت آفرینش مکلّفان، الم و عوض، اجل، رزق، تکلیف و لطف در چهارچوب نظریه عدل تفسیر می شود و معنا می یابد؛ سوم، اصل وعد و وعید: زیدیان و معتزلیان در برابر مرجئه که نسبت به وعید خداوند حتمیت و لزوم را برنمی تابند، معتقدند خداوند هم در وعده و هم در وعید و هشدار صادق است و از این رو هر کس کار نیکی انجام دهد از او پاداش خواهد دید و هر کس معصیت خدا کند و توبه نکرده بمیرد کیفر خواهد دید و وعده خداوند در هیچ کدام از این موارد تخلف نپذیرد؛ چهارم، اصل منزلی میان دو منزلت: در حالی که از دیدگاه خوارج مرتکب کبیره کافر است و مرجئه چنین کسی را مؤمن می دانند، در نگاه معتزلیان و زیدیان چنین کسی نه مؤمن و نه کافر، بلکه در جایگاهی میان دو جایگاه است و او را باید فاسق نامید؛ پنجم، اصل امر به معروف و نهی از منکر: یکی از اصول عقاید زیدی که میان این فرقه و نیز فرقه [[شیعه امامی]] و معتزلی مشترک است، اصل امر به معروف و نهی از منکر است. بدین معنا که بر هر مسلمانی واجب است در فرض فراهم بودن شروط لازم بدین مهم اقدام کند و در راه آن از مسالمت آمیزترین مراتب تا قهرآمیزترین را به کار گیرد؛ ششم، نظریه امامت: یکی از مباحثی که در آن زیدیان راه خود را از [[امامیه]] جدا کرده و البته در همین عرصه از معتزله نیز فاصله گرفته اند مبحث امامت است. در توضیح نظریه زیدیان در باب امامت چند نکته یا چند اصل، شایسته توجه به نظر می رسد: الف) جواز امامت مفضول در هنگام وجود فاضل: از دیدگاه زیدیان، علی (علیه السلام) برترین کسان پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده است، اما مصلحت اسلام چنین اقتضا کرده که امامت به فردی فروتر از او در مراتب فضل و کمال برسد، از این رو از دیدگاه زیدیه خلافت ابوبکر و عمر صحیح و رفتار ابوبکر درباره فدک نیز یک اجتهاد بوده است. اما این نکته نباید از نظر دور بماند که پذیرش تقدم مفضول بر فاضل نه یک قاعده بلکه یک استثناء است که از رهگذر آن خلافت ابوبکر و عمر تصحیح می شود. بنابراین، قاعده عمومی در باب امامت از دیدگاه زیدیه، تقدم افضل است و بر طبق این قاعده امام باید بالغ، عاقل، آزاد، منصوب به نص، مجتهد، افضل، اهل ورع، پرهیزگار و برخوردار از شجاعت، تدبیر، قدرت بر انجام وظایف امامت و نیز سخاوت و گشاده دستی باشد و آنچه مایه تنفر و بیزاری مردمان است در او نباشد. طبق همین قاعده عمومی، امامان بلافصل، علی (علیه السلام) و سپس امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) هستند و روایات رسیده از پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر امامت آنان دلالت می کند. با این همه و بر پایه قاعده عمومی یادشده، چنانچه کسی بر وصی تقدم جوید ـ یعنی وضعیتی همانند آنچه در صدر اسلام رخ داد ـ تنها در صورتی گناهکار نیست که استحقاقِ وصی منصوص را نداند و از آن آگاهی نیافته باشد، هرچند در همین صورت نیز دست کم خطاکار است؛ ب) لزوم فاطمی بودن امام: زیدیان معتقد بودند امام باید به طور اخص فاطمی یعنی از تبار امام حسن و یا امام حسین (علیهماالسلام) باشد؛ ج) عدم عصمت امام: برخلاف امامیه که عصمت را شرط امام دانسته اند، از دیدگاه زیدیه چنین شرطی برای تحقق امامت لازم نیست؛ د) لزوم قیام از سوی امام: اهمیت امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه زیدیان آن اندازه است که یکی از شروط صحت امامت را قیام امام در برابر منکر می دانند و امام باید در حالی که مردم را به خود دعوت می کند قیام کند. از دیدگاه زیدیه هرگاه امامی از تبار حسن و حسین (علیهماالسلام) قیام کند، شمشیر برگیرد و بر مرکب نشیند و به کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرا بخواند و امر به معروف و نهی از منکر کند، بر امت واجب است از او فرمان برند؛ هـ) جواز امامت دو نفر به طور همزمان در دو سرزمین: از دیدگاه گروه هایی از زیدیان جایز است که دو امام واجب الطاعه در زمانی واحد و البته در دو سرزمین حکم برانند؛ و) مسأله مهدویت: در میان زیدیان نیز این نظریه کمابیش رخ نموده است، چونانکه محمد نفس زکیه در مکاتبات با منصور خود را مهدی خواند، یا پیش از آشکار ساختن دعوت، پدرش چنین تبلیغ می کرد که او همان مهدی موعود است که پیامبر مژده آمدنش را داده است. تنها نکته ای که یادآوری آن شایسته می نماید این است که از دیدگاه زیدیان، بسان عموم معتزله، عقل نیز حجت الهی است و می تواند به حسن و قبح راه بیابد و بر این پایه وجوب شکر منعم حکمی عقلی است و اشیاء قبل از رسیدن شرع و ادله شرعی حکمی دارند.  
  
 
مشاهیر زیدیه: احیاگران یا مجدّدان زیدیه در سده های مختلف عبارتند از: امام زید بن علی (م: 122هـ. ق) در سده دوم؛ قاسم رسی (م: 246هـ. ق) در سده سوم؛ ناصرالدین حسن بن علی ملقب به اطروش (م: 304هـ. ق) در سده چهارم در دیلمان و طبرستان، احمد بن یحیی بن حسین (م: 325هـ. ق) در همان سده در سرزمین یمن؛ یوسف بن یحیی بن احمد (م: 403هـ. ق) در سده پنجم در یمن، [[احمد بن حسین بن هارون]] (م: 411هـ. ق) در دیلمان، [[یحیی بن حسین بن هارون]] ملقب به ابوطالب کبیر (م: 424هـ. ق) در دیلمان؛ [[یحیی بن حسین بن اسحاق جرجانی]] (م: 499هـ. ق) در سده پنجم در [[گرگان]] و ری؛ [[یحیی بن احمد بن ابی القاسم]] ملقب به ابوطالب صغیر (م: 520هـ. ق) در سده ششم در دیلمان، [[احمد بن سلیمان بن محمد]] مشهور به متوکل (م: 566هـ. ق) در همان سده در یمن؛ [[عبدالله بن حمزه بن سلیمان]] مشهور به منصور بالله (م: 614هـ. ق) در سده هفتم در یمن؛ [[محمد بن مطهر بن یحیی]] ملقب به مهدی لدین الله (م: 729هـ. ق) در سده هشتم؛ [[احمد بن یحیی بن مرتضی]] (م: 840هـ. ق) و [[علی بن صلاح الدین]] (م: 840هـ. ق) در سده نهم؛ [[یحیی شرف الدین بن شمس الدین]] (م: 965هـ. ق) در سده دهم؛ [[قابوس بن محمد بن علی]] (م: 1029هـ. ق) در سده یازدهم؛ [[یوسف بن متوکل]] (م: 1140هـ. ق) و [[محمد بن احمد بن حسن]] (م: 1130هـ. ق) در سده دوازدهم؛ [[علی بن عباس بن حسین]] (م: 1189هـ. ق) و [[اسماعیل بن احمد بن عبدالله کبس]] (م: 1250هـ. ق) در سده های دوازدهم و سیزدهم و سرانجام [[محمد بن یحیی بن محمد]] (م: 1322هـ. ق) در سده چهاردهم. از میان این مشاهیر که احیاگران به دانش و شمشیراند، مهمترین کسی که نظریه پرداز مذهب کلامی و فقهی زیدیه دانسته می شود و اندیشه موجود زیدی در روزگار حاضر ادامه مکتب اوست، قاسم رسی یعنی همان کسی است که بر خلاف دیگر رهبران زیدی بیش از صحنه سیاست و پیکار در عرصه فرهنگ و دانش حضور داشت و در آن میدان گام برداشت. نام کامل او قاسم بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن علی بن ابی طالب است و در منابع زیدی او را نجم، عالم و ترجمان دین لقب داده اند.  
 
مشاهیر زیدیه: احیاگران یا مجدّدان زیدیه در سده های مختلف عبارتند از: امام زید بن علی (م: 122هـ. ق) در سده دوم؛ قاسم رسی (م: 246هـ. ق) در سده سوم؛ ناصرالدین حسن بن علی ملقب به اطروش (م: 304هـ. ق) در سده چهارم در دیلمان و طبرستان، احمد بن یحیی بن حسین (م: 325هـ. ق) در همان سده در سرزمین یمن؛ یوسف بن یحیی بن احمد (م: 403هـ. ق) در سده پنجم در یمن، [[احمد بن حسین بن هارون]] (م: 411هـ. ق) در دیلمان، [[یحیی بن حسین بن هارون]] ملقب به ابوطالب کبیر (م: 424هـ. ق) در دیلمان؛ [[یحیی بن حسین بن اسحاق جرجانی]] (م: 499هـ. ق) در سده پنجم در [[گرگان]] و ری؛ [[یحیی بن احمد بن ابی القاسم]] ملقب به ابوطالب صغیر (م: 520هـ. ق) در سده ششم در دیلمان، [[احمد بن سلیمان بن محمد]] مشهور به متوکل (م: 566هـ. ق) در همان سده در یمن؛ [[عبدالله بن حمزه بن سلیمان]] مشهور به منصور بالله (م: 614هـ. ق) در سده هفتم در یمن؛ [[محمد بن مطهر بن یحیی]] ملقب به مهدی لدین الله (م: 729هـ. ق) در سده هشتم؛ [[احمد بن یحیی بن مرتضی]] (م: 840هـ. ق) و [[علی بن صلاح الدین]] (م: 840هـ. ق) در سده نهم؛ [[یحیی شرف الدین بن شمس الدین]] (م: 965هـ. ق) در سده دهم؛ [[قابوس بن محمد بن علی]] (م: 1029هـ. ق) در سده یازدهم؛ [[یوسف بن متوکل]] (م: 1140هـ. ق) و [[محمد بن احمد بن حسن]] (م: 1130هـ. ق) در سده دوازدهم؛ [[علی بن عباس بن حسین]] (م: 1189هـ. ق) و [[اسماعیل بن احمد بن عبدالله کبس]] (م: 1250هـ. ق) در سده های دوازدهم و سیزدهم و سرانجام [[محمد بن یحیی بن محمد]] (م: 1322هـ. ق) در سده چهاردهم. از میان این مشاهیر که احیاگران به دانش و شمشیراند، مهمترین کسی که نظریه پرداز مذهب کلامی و فقهی زیدیه دانسته می شود و اندیشه موجود زیدی در روزگار حاضر ادامه مکتب اوست، قاسم رسی یعنی همان کسی است که بر خلاف دیگر رهبران زیدی بیش از صحنه سیاست و پیکار در عرصه فرهنگ و دانش حضور داشت و در آن میدان گام برداشت. نام کامل او قاسم بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن علی بن ابی طالب است و در منابع زیدی او را نجم، عالم و ترجمان دین لقب داده اند.  
  
فرقه های زیدیه: [[محمد ملطی شافعی|ملطی]] به عنوان یکی از نخستین نویسندگان کتاب های فرقه شناختی تنها از چهار فرقه برای زیدیه سخن به میان آورده و بی آن که بر فرقه های یکم تا سوم نامی بنهد، چهارمین فرقه از زیدیان را معتزله بغداد معرفی کرده است. اشعری که به شرح عقاید اهتمام دارد از شش فرقه برای زیدیان سخن می گوید. او بر پنجمین فرقه نامی نگذارده و دیگر فرقه ها در گزارش او جارودیه، بتریه، عقبیه، نعیمیه و یعقوبیه هستند. [[عبدالقاهر بغدادی]]، [[اسفراینی]] و [[محمد شهرستانی]] نیز از سه فرقه جارودیه، سلیمانیه و بَتریه برای زیدیان سخن می گویند با این تفاوت که محمد شهرستانی فرقه صالحیه را نیز به بَتریه ضمیمه می کند و یک ردیف به این دو فرقه اختصاص می دهد. [[فخر رازی]] هم از سه فرقه برای زیدیه اما با نام های جارودیه، سلیمانیه و صالحیه سخن به میان می آورد. در منابع شیعی فرقه شناختی نیز نوعی اختلاف نظر دیده می شود. برای نمونه نوبختی شیعه را دارای سه فرقه می داند و معتقد است شیعیان پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر سه گروه شدند: گروهی علی (علیه السلام) را افضل دانستند و گفتند روا نیست کسی دیگر جایگزین او شود؛ گروهی دیگر گفتند علی (علیه السلام) افضل است اما رواست که مفضول جای او را بگیرد؛ و گروهی هم گفتند علی (علیه السلام) افضل است و هیچ کس حق ندارد جای او را غصب کند و هرکه چنین کرده باشد کافر است. به گزارش نوبختی، گروه نخست همان بدنه اصلی شیعه امامی هستند، گروه دوم بَتریه نخستین هستند و گروه سوم همان جارودیه اند که دیگر فرقه های زیدی از آن منشعب شده اند. اما اشعری قمی از فرقه های جارودی (جوبیه)، [[صاحبیه (از زیدیه)|صاحبیه]]، یعقوبیه، عجلیه، بَتریه و [[حُصَینیه]] (حسینیه) برای زیدیان یاد می کند علی بن حسین مسعودی از هشت فرقه جارودیه، [[مرئیه]]، ابرقیه، یعقوبیه، عقبیه، ابتریه، جریریه و یمانیه یاد می کند و در برخی از دیگر آثار چون [[المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار|خطط]] [[احمد بن علی مقریزی]] از چهار فرقه جارودیه، جریریه، بَتریه و یعقوبیه برای زیدیه سخن به میان می آید و یا در برخی از آثار چون [[البدء و التاریخ]] [[مطهر مقدسی]] تنها از دو فرقه جارودیه و جریریه یاد شده است. اینک با این مقدمه به فرقه ها یا انشعاب های مهم زیدی می پردازیم. یکم، جارودیه: این فرقه که آن را سرحوبیه نیز گفته اند و نخستین یا از نخستین فرقه های زیدیه است، پیروان ابوجارود را در بر می گیرد. ابوجارود هنگامی که زید بن علی در کوفه بود با او آشنایی یافت و به هنگام قیام وی نیز زمانی که دیگر شیعیان وی را ترک گفتند در کنار او ایستاد. ابوجارود در فاصله سال های 150تا160 هجری قمری درگذشته است. جارودیه از سویی با امامیه و از سویی دیگر نیز با زیدیان اختلاف دارند، مهمترین اختلاف نظر جارودیه با دیگر گروه های زیدی آن است که معتقدند پیامبر (صلی الله علیه و آله) به امامت علی (علیه السلام) تصریح کرده است البته نه آن چنان که امامیه معتقدند به نام، بلکه به اوصاف. اختلاف عمده جارودیه با شیعه امامیه که خود زمینه لعن و نفرین ابوجارود را فراهم ساخته در نوع نگرش آنان به مسأله امامت و جانشین پس از حضرت علی، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) است. چه، این گروه عقیده دارند امامت پس از این سه امام (علیهم السلام)، در میان فرزندان حسن و حسین (علیهماالسلام) و به شورا در میان آنان است و هر که از این نسل با داشتن دیگر شرایط قیام کند همو امام است. همچنین از ابوجارود نقل شده که امامت آن کس را که در پرده نشیند و از قیام خودداری ورزد و مردم را به خویش بخواند نامقبول دانست و همین نکته است که نوعی تعرض به امام سجاد، امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) تلقی گردیده است. جارودیه همچنین به رجعت امامان اعتقاد داشتند، هرچند درباره این که چه کسی غایب است و رجعت خواهد کرد به چند دسته تقسیم شدند: دسته ای مدعی شدند محمد نفس زکیه نمرده و همو امام غایبی است که ظهور خواهد کرد و زمین را به دادورزی خواهد آکند؛ دسته ای دیگر محمد بن قاسم را زنده پنداشتند و با این دعوی که وی نمرده است گفتند او ظهور خواهد کرد؛ دسته دیگر نیز درباره یحیی بن عمر بن حسین بن زید چنین عقیده ای داشتند؛  
+
فرقه های زیدیه: [[محمد ملطی شافعی|ملطی]] به عنوان یکی از نخستین نویسندگان کتاب های فرقه شناختی تنها از چهار فرقه برای زیدیه سخن به میان آورده و بی آن که بر فرقه های یکم تا سوم نامی بنهد، چهارمین فرقه از زیدیان را معتزله بغداد معرفی کرده است. اشعری که به شرح عقاید اهتمام دارد از شش فرقه برای زیدیان سخن می گوید. او بر پنجمین فرقه نامی نگذارده و دیگر فرقه ها در گزارش او جارودیه، بتریه، عقبیه، نعیمیه و یعقوبیه هستند. [[عبدالقاهر بغدادی]]، [[اسفراینی]] و [[محمد شهرستانی]] نیز از سه فرقه جارودیه، سلیمانیه و بَتریه برای زیدیان سخن می گویند با این تفاوت که محمد شهرستانی فرقه صالحیه را نیز به بَتریه ضمیمه می کند و یک ردیف به این دو فرقه اختصاص می دهد. [[فخر رازی]] هم از سه فرقه برای زیدیه اما با نام های جارودیه، سلیمانیه و صالحیه سخن به میان می آورد. در منابع شیعی فرقه شناختی نیز نوعی اختلاف نظر دیده می شود. برای نمونه نوبختی شیعه را دارای سه فرقه می داند و معتقد است شیعیان پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر سه گروه شدند: گروهی علی (علیه السلام) را افضل دانستند و گفتند روا نیست کسی دیگر جایگزین او شود؛ گروهی دیگر گفتند علی (علیه السلام) افضل است اما رواست که مفضول جای او را بگیرد؛ و گروهی هم گفتند علی (علیه السلام) افضل است و هیچ کس حق ندارد جای او را غصب کند و هرکه چنین کرده باشد کافر است. به گزارش نوبختی، گروه نخست همان بدنه اصلی شیعه امامی هستند، گروه دوم بَتریه نخستین هستند و گروه سوم همان جارودیه اند که دیگر فرقه های زیدی از آن منشعب شده اند. اما اشعری قمی از فرقه های جارودی ([[جوبیه]])، [[صاحبیه (از زیدیه)|صاحبیه]]، یعقوبیه، عجلیه، بَتریه و [[حُصَینیه]] (حسینیه) برای زیدیان یاد می کند علی بن حسین مسعودی از هشت فرقه جارودیه، [[مرئیه]]، ابرقیه، یعقوبیه، عقبیه، ابتریه، جریریه و یمانیه یاد می کند و در برخی از دیگر آثار چون [[المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار|خطط]] [[احمد بن علی مقریزی]] از چهار فرقه جارودیه، جریریه، بَتریه و یعقوبیه برای زیدیه سخن به میان می آید و یا در برخی از آثار چون [[البدء و التاریخ]] [[مطهر مقدسی]] تنها از دو فرقه جارودیه و جریریه یاد شده است. اینک با این مقدمه به فرقه ها یا انشعاب های مهم زیدی می پردازیم. یکم، جارودیه: این فرقه که آن را سرحوبیه نیز گفته اند و نخستین یا از نخستین فرقه های زیدیه است، پیروان ابوجارود را در بر می گیرد. ابوجارود هنگامی که زید بن علی در کوفه بود با او آشنایی یافت و به هنگام قیام وی نیز زمانی که دیگر شیعیان وی را ترک گفتند در کنار او ایستاد. ابوجارود در فاصله سال های 150تا160 هجری قمری درگذشته است. جارودیه از سویی با امامیه و از سویی دیگر نیز با زیدیان اختلاف دارند، مهمترین اختلاف نظر جارودیه با دیگر گروه های زیدی آن است که معتقدند پیامبر (صلی الله علیه و آله) به امامت علی (علیه السلام) تصریح کرده است البته نه آن چنان که امامیه معتقدند به نام، بلکه به اوصاف. اختلاف عمده جارودیه با شیعه امامیه که خود زمینه لعن و نفرین ابوجارود را فراهم ساخته در نوع نگرش آنان به مسأله امامت و جانشین پس از حضرت علی، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) است. چه، این گروه عقیده دارند امامت پس از این سه امام (علیهم السلام)، در میان فرزندان حسن و حسین (علیهماالسلام) و به شورا در میان آنان است و هر که از این نسل با داشتن دیگر شرایط قیام کند همو امام است. همچنین از ابوجارود نقل شده که امامت آن کس را که در پرده نشیند و از قیام خودداری ورزد و مردم را به خویش بخواند نامقبول دانست و همین نکته است که نوعی تعرض به امام سجاد، امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) تلقی گردیده است. جارودیه همچنین به رجعت امامان اعتقاد داشتند، هرچند درباره این که چه کسی غایب است و رجعت خواهد کرد به چند دسته تقسیم شدند: دسته ای مدعی شدند محمد نفس زکیه نمرده و همو امام غایبی است که ظهور خواهد کرد و زمین را به دادورزی خواهد آکند؛ دسته ای دیگر محمد بن قاسم را زنده پنداشتند و با این دعوی که وی نمرده است گفتند او ظهور خواهد کرد؛ دسته دیگر نیز درباره یحیی بن عمر بن حسین بن زید چنین عقیده ای داشتند؛  
  
 
دوم، بَتریه یا صالحیه: نام بَتریه یا صالحیه را بر پیروان دو تن از رهبران زیدی یعنی [[ابواسماعیل کثیر بن اسماعیل بن نافع نواء]] ملقب به [[کثیر النواء]] و الابتر و نیز [[حسن بن صالح بن حی]] همدانی نهاده اند. هرچند گاه نام کثیر النواء در سلسله اسناد حدیث شیعی نیز به چشم می خورد، اما چونانکه روایت کرده اند، امام باقر (علیه السلام) او و [[ابومقدام]] و تمار را گمراه کننده خوانده و امام صادق (علیه السلام) نیز از او بیزاری جسته و او را همراه با سالم و ابوجارود دروغگو و بی باور دانسته و لعنشان کرده است. اما حسن بن صالح دیگر رهبر بَتریه که به اعتبار نام وی این فرقه را صالحیه نامیده اند، از بزرگان زیدیه و فقیه و متکلم بوده است. حسن بن صالح به روایت [[وکیع]] در سال 100 هجری قمری زاده شده است. هرچند دیدگاه های ابن صالح درباره خلافت ابوبکر، عمر و عثمان سبب شده است در منابع اهل سنت او را بستایند و از او حدیث نقل کنند، اما از دیگر سو عقیده وی به قیام با شمشیر بر ضد ستمگران و نیز واگذاردن نماز جمعه ای که به امامت ستمگر برگزار می شود زمینه آن را پدید آورده است که او را بنکوهند و با احتیاط با او برخورد کنند. حسن بن صالح در 168 و به روایتی نیز 169 هجری قمری بدرود حیات گفت. صالحیه به لحاظ دیدگاه ها و اندیشه ها و در مقایسه با جارودیه فرقه ای معتدل تر است و عقیده دارد امامت به شورا در میان مردم است و گاه رواست در شرایطی که افضل نیز وجود دارد مفضول امام شود، البته مشروط به آن که افضل به چنین امامتی رضایت داده باشد. بَتریه یا صالحیه به اصل امر به معروف و نهی از منکر اعتقاد داشتند. صالحیه در فقه نیز عمدتاًً به مسلک [[حنفی]] نزدیک هستند. در منابع، گزارش چندانی از انشعاب های درونی صالحیه در دست نیست؛  
 
دوم، بَتریه یا صالحیه: نام بَتریه یا صالحیه را بر پیروان دو تن از رهبران زیدی یعنی [[ابواسماعیل کثیر بن اسماعیل بن نافع نواء]] ملقب به [[کثیر النواء]] و الابتر و نیز [[حسن بن صالح بن حی]] همدانی نهاده اند. هرچند گاه نام کثیر النواء در سلسله اسناد حدیث شیعی نیز به چشم می خورد، اما چونانکه روایت کرده اند، امام باقر (علیه السلام) او و [[ابومقدام]] و تمار را گمراه کننده خوانده و امام صادق (علیه السلام) نیز از او بیزاری جسته و او را همراه با سالم و ابوجارود دروغگو و بی باور دانسته و لعنشان کرده است. اما حسن بن صالح دیگر رهبر بَتریه که به اعتبار نام وی این فرقه را صالحیه نامیده اند، از بزرگان زیدیه و فقیه و متکلم بوده است. حسن بن صالح به روایت [[وکیع]] در سال 100 هجری قمری زاده شده است. هرچند دیدگاه های ابن صالح درباره خلافت ابوبکر، عمر و عثمان سبب شده است در منابع اهل سنت او را بستایند و از او حدیث نقل کنند، اما از دیگر سو عقیده وی به قیام با شمشیر بر ضد ستمگران و نیز واگذاردن نماز جمعه ای که به امامت ستمگر برگزار می شود زمینه آن را پدید آورده است که او را بنکوهند و با احتیاط با او برخورد کنند. حسن بن صالح در 168 و به روایتی نیز 169 هجری قمری بدرود حیات گفت. صالحیه به لحاظ دیدگاه ها و اندیشه ها و در مقایسه با جارودیه فرقه ای معتدل تر است و عقیده دارد امامت به شورا در میان مردم است و گاه رواست در شرایطی که افضل نیز وجود دارد مفضول امام شود، البته مشروط به آن که افضل به چنین امامتی رضایت داده باشد. بَتریه یا صالحیه به اصل امر به معروف و نهی از منکر اعتقاد داشتند. صالحیه در فقه نیز عمدتاًً به مسلک [[حنفی]] نزدیک هستند. در منابع، گزارش چندانی از انشعاب های درونی صالحیه در دست نیست؛  

لطفاً توجه داشته باشید که فرض می‌شود کلیهٔ مشارکت‌های شما با دایره المعارف فرق اسلامی ممکن است توسط دیگر مشارکت‌کنندگان ویرایش شوند، تغییر یابند یا حذف شوند. اگر نمی‌خواهید نوشته‌هایتان بی‌رحمانه ویرایش شود، اینجا نفرستیدشان.
همچنین شما دارید به ما قول می‌دهید که خودتان این را نوشته‌اید، یا آن را از یک منبع آزاد با مالکیت عمومی یا مشابه آن برداشته‌اید (برای جزئیات بیشتر به دایره المعارف فرق اسلامی:حق تکثیر مراجعه کنید). کارهای دارای حق تکثیر (copyright) را بی‌اجازه نفرستید!

لغو | راهنمای ویرایش‌کردن (در پنجرهٔ تازه باز می‌شود)