حِلسیه
جاحظ این نام را بر کسانی گذاشته که وارد نشدن در شئون زندگی مردم را طریقه و روش خود قرار داده اند. وی در ادامه می گوید: «زعیم آنان عبدالله بن عمر است». [۱] بنابراین می توان گفت ایشان کسانی هستند که در فرق الشیعة، معتزله خوانده شده اند و غیر از معتزله مشهور می باشند.
رک: معتزله (کسانی که از جنگ با امام علی و مخالفین او خودداری کردند).
جاحظ از قول فردی به نام مُرة همدانی نقل می کند: «وقتی عثمان کشته شد، من خدا را شکر کردم که در چیزی از قتل او دخالت نداشتم و لذا صد رکعت نماز گزاردم. وقتی جمل و صفین پیش آمد، خدا را شکر کردم که در چیزی از این جنگ ها شرکت نداشتم و لذا صد رکعت نماز گزاردم. وقتی واقعه نهروان واقع شد، خدا را شکر کردم که در آن حضور نداشتم و لذا صد رکعت نماز دیگر به جای آوردم و وقتی فتنه ابن زبیر پدید آمد، خدای را شکر کردم که در آن نبودم و صد رکعت نماز گزاردم. »
و بعد جاحظ می گوید: «من از خدا مسئلت دارم که مُره را ببخشاید چرا که برای آن چه او گفته است، وجهی نمی شناسیم چرا که شما نمی یابی فقیهی از اهل جماعت که قتال خوارج را حلال نشمارد. چنان که نمی یابیم یکی از فقها را که قتال با دزدان را حلال نداند. و ابن عمر با این که به پندار حلسیه، رئیس آن ها بود، در مقاتله با نجده خوارج سلاح در بر کرد. » شایان ذکر است که «حلس» به معنای در یک جا ماندن است. [۲]
پانویس
- ↑ البیان و التببین، جاحظ، ج2، ص93
- ↑ البیان و التببین، جاحظ، ج2، ص93