صفحهٔ اصلی

از دایره المعارف فرق اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۸ ژانویهٔ ۲۰۱۵، ساعت ۱۱:۵۹ توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها)

پرش به: ناوبری، جستجو

نوشته ای درباره کتاب فرهنگ فرق اسلامی: فرهنگِ دیگرِ فرق

محمد جاودان،دانشکده شیعه شناسی، دانشگاه ادیان

از جمله آخرین آثاری که به زبان فارسی در حوزه فرقه شناسی به انجام رسیده، اثر ارجمند " فرهنگ جامعِ فرقِ اسلامی"است که در سه جلد توسط انتشارات اطلاعات در اواخرسال 1389روانه بازار کتاب گردید و خوشبختانه اکنون شاهد انتشار نوبت دوم آن هستیم که این امر نشان از اقبال اهالی دانش به این اثر دارد.


فرهنگ یادشده برپایه و مایه یادداشت های بسیار آیت الله مرحوم سید مهدی روحانی، ازمحققان معدود ولی برجسته عرصه فرقه شناسی و تاریخ پژوهی حوزه علمیه قم در سال های نه چندان دور، شکل گرفته است، اما با تحقیقات و افزوده های بسیار جناب سید حسن خمینی، نواده فاضل وارجمند بنیان گذار کبیر جمهوری اسلامی، به کمال و صورت نهائی دست یافته است.


فرهنگِ جامعِ فرق مشتمل بر2340مدخل است که از مدخل1993با عنوان معتزله جدیده تا پایان همگی تحقیق ایشان است؛ ازمدخل شماره 1 با عنوان آتشبکی تا معتزله جدیده غالب مدخل ها حاصل پژوهش مرحوم روحانی است، اما لا به لای این مدخل ها، فرقه های پر شماری را که از قلم ایشان افتاده توسط جناب خمینی تکمیل و با رنگ سبز مشخص گردیده و، در مجموعِ کلِ اثر، قریب به نصف مدخل ها توسط ایشان تحقیق شده است. کارها و تکمله های دیگری که ایشان به انجام رسانده اند عبارتند از:


1. توضیحاتِ گاه مفصل درمورد برخی از افراد و فرقه هائی که درمتن از آنان نام برده شده در پانوشت افزوده شده است؛ 2. تصحیح برخی ازخطاها در یادداشت های مرحوم روحانی؛ 3. افزودن منابع ومآخذ؛


در نهایت کتاب در سه جلد عرضه شده است. از مجموع سه جلد این فرهنگ، دو جلد نخست در بردارنده مدخل های فرق مختلف و جلد سوم مشتمل بر فهرست هاست.


الف) ویژگی ها از امتیازهای این اثر در مقایسه با آثار مشابه، چه به زبان عربی و چه به زبان فارسی، می توان به موارد زیر اشاره کرد: 1. جامعیت نسبت به فرقه های اسلامی یا منسوب به اسلام، به طوری که کمتر فرقه ای را می توان یافت که ذکر آن در این فرهنگ نیامده باشد. از این رو، در مجموع، شاید تنها شمار معدودی از فرقه ها از قلم افتاده باشد که در بخش ملاحظات همین نوشته اشارتی نمونه وار خواهد رفت. 2. برای بسیاری از اصطلاحات علمی، اشخاص ویا جریان های دینی و فکری که نامشان در متن آمده است توضیحات مبسوطی در پانوشت ها آورده شده است. برای نمونه می توان به پانوشت های مربوط به این اصطلاحات یا کسان یا فرقه ها اشاره کرد: تشبیه و تنزیه(ج2، ص1272-1275)، جبر و اختیار(ج1، ص 411-417)، شهاب الدین سهروردی(ج1، ص 122)، ابوالحسن اشعری(ج1، ص123)، خواجه احرار سمرقندی(ج1، ص231)،بارزانی ها(ج1، ص247-250)، ابوالاسود دؤلی(ج2، ص984)، ابن فورک(ج2، ص1122)، اسامة ابن زید(ج2، ص1287)، حسام الدین چلبی(ج2، ص1374-1375)، باطنیه(ج1، ص258-260)، خوارج(ج1، ص608-612) و اصحاب حدیث( ج1، ص205-210) و... 3. افزودن فهرست ها که در چهار بخش اعلام، فرقه ها، کتب و منابع تنظیم شده، و جلد سوم تماما به این چهار نوع فهرست اختصاص یافته، از دیگر امتیازات این اثر است که با فراهم نمودن این امکان کار جست و جو را تسهیل کرده است. 4. در کنار جامعیت، اطلاعات و آگاهی های ارزشمند و تازه ای راجع به بسیاری از فرق ارائه گردیده که در منابع مشابه نیامده است و این امر بر حسن و ارزش اثر نسبت به موارد مشابه افزوده است. در واقع، این یکی از مهم ترین امتیازات این اثر به لحاظ محتوائی است. برای نمونه می توان به اشعریه و رافضه در جلد اول و کرامیه و نورسیه در جلد دوم اشاره کرد. 5. و، سر انجام، ذکر اسامی مختلف یک فرقه به صورت مدخلِ مستقل و جدا و ارجاع آنها به عنوانِ مشهورتر، مثل مدخل های امامتیه و امامیه یا فاطمیون و فاطمیه یا ایزدیه و یزیدیه یا اسماعیلیه قاسمیه و آقاخانیه از دیگر ویژگی های این اثر است.


ب) برخی ملاحظات 1. ملاحظاتی پیرامون برخی از نکاتی که در مقدمه ذکر شده است: 1.1. آنچه در مقدمه، بند هشت/13، (صفحه 23) از قول مرحوم روحانی پیرامون دیدگاه و اصطلاحات ابن حجر در باره صاحبان رجال و تراجم اهل سنت، ذکر شده بهتر بود تکمیل می گردید: اولا: قبل از ابن حجر عسقلانی، ذهبی این مطلب را گفته است؛ ثانیا: ابن حجر در مقدمه شرح بخاری یعنی هدی الساری آنرا بیان کرده است؛ ثالثا: مطلب در خصوص صاحبان کتب رجال و تراجم اهل سنت نیست بلکه ناظر به شیعه به معنای وسیع کلمه، یعنی ناظر به کسانی از راویان، رجال و اصحاب ترجمه و غیر آنهاست که به نوعی از تشیع باور دارند؛ رابعا: مطلب کامل تر و دقیق تر از چیزی است که نقل گردیده و از این قرار است: "والتشیع محبه علی و تقدیمه علی الصحابه، فمن قدمه علی ابی بکر و عمر فهو غال فی تشیعه و یطلق علیه الرافضی و الا فشیعی، فان انضاف الی ذلک السبّ او التصریح بالبغض فغال فی الرفض و ان اعتقد الرجعه الی الدنیا فاشد فی الغلو "( فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج1، مکتبه العصریه، بیروت، 1424/2004، ص643.). ابن حجر در این عبارت چهار نوع تشیع را معرفی کرده است: 1. شیعه در معنای ساده کسی است که افزون بر محبت امام علی به تقدم رتبه او بر اصحاب، به جز شیخین، یعنی به تقدم آن امام بر خلیفه سوم و سایر اصحاب باور داشته باشد. اگر در راویان و ارباب تراجم این نوع از تشیع موجود باشد، خدشه ای به وثاقت آنان وارد نمی سازد. 2. شیعه غالی یا رافضی به کسی گفته می شود که به تقدم امام علی بر همه اصحاب، حتی شیخین، باور داشته باشد. باور به این تقدم از نظر ابن حجر نوعی از غلو و رفض است. 3. رافضی غالی کسی است که علاوه بر باور به تشیع از نوع شیعه غالی، هم اهل سب نسبت به خلفا و برخی دیگر از اصحاب باشد و هم آشکارا به دشمنی با آنان بپردازد. 4. رافضی شدید در غلو که علاوه بر قول به ویژگی های مذکور در بند قبل به رجعت به این دنیا نیز باور داشته باشد. 1.2. در بند هشت/18مقدمه (ص24، ج1) در خصوص منابع مورد استناد مرحوم آیت الله روحانی اشاره شده است که ایشان در چند مورد مطالب را به منابع شفاهی مستند ساخته اند. به نظر می رسد، اگر این گونه موارد، که در مجموع زیاد هم نیستند، مجددا و مستقلا، توسط آقای خمینی مستند سازی می شدند بر اتقان این موارد افزوده می شد، به ویژه در موردی که این منبع شفاهی کسانی چون حضرت آیت الله شبیری زنجانی ذکر شده و خوشبختانه ایشان در قید حیات اند. ای بسا، این امر، می توانست به افزایش آگاهی ها در موارد مزبور بینجامد. نمونه اش مورد "سرطالبیه" (ج1، ص 757) است. 1.3. آنچه در بندهشت/20 مقدمه (ص24) مبنی بر نقل از منابع مجهول یا ضعیف توسط مرحوم روحانی، که خود به مجهول بودن یا به ضعف آنها اذعان کرده است، در درجه نخست بدین امر بر می گردد که مجهول بودن یا ضعف یک منبع فرقه شناختی مستلزم عدم استناد به این دست از منابع، یا پرهیز از ذکر اسامی فرق یا اطلاعات مربوط به فرق که در این گونه منابع آمده نیست. بدین جهت که اولا: چنین می نماید که بنای ایشان، گرد آوری همه آگاهی هایی است که پیرامون یک فرقه هست و نه صرفا اطلاعات کاملا صحیح و دقیق که کار دیگری است و در جای خود شایسته انجام است؛ ثانیا: ذکر ضعیف بودن یک اثر مثل مشارق انوار الیقین، که یک اثر فرقه شناختی نیست، و، در عین حال، اطلاعات پراکنده ای در باب فرق هم دارد، لزوما، به معنی ضعف مطالب فرقه شناختی آن نیست، بلکه این ضعف می تواند به ویژگی های دیگر آن اثر معطوف باشد. ثالثا، شاید این امر به فقدان اعمال روشی مشخص توسط ایشان در استفاده و استناد به منابع مربوط باشد . 2. به نظر میرسد لازم بود در مقدمه این کتاب علاوه بر توضیحات مفیدی که ذکرشده است، چند مطلب زیر افزوده می شد یا مورد ملاحظه قرارمی گرفت: 2.1. ارائه بحثی از پیشینه این اثر و گزارشی از آثار فرقه شناسی اسلامی از آغاز تا کنون و ارزیابی علمیِ آنها، به ویژه، آثار و منابعِ مهم تر، هم می توانست برای خواننده، بسیار مفید باشد و هم نحوه مواجهه با این قبیل آثار، و هم روش استفاده از آنهارا توسط مؤلفان این اثر نشان می داد. آثار فرقه شناختی را از جهت میزان اتقان و راستی آزمائی روایت هاشان، از جهت سعه صدر و همدلی یا تعصب و دشمنی ورزیدن نسبت به فرقه هائی که به گزارش عقائد وتاریخ آنها پرداخته اند، از جهت منابع مورد استناد و در واقع از حیث رعایت اصول، رویکرد ها و روش های علمی فرقه نگاری می توان به سنجش گرفت و چنین تحقیقی در مقدمه این اثر، نه مناسب که، لازم می نماید. 2.2. تعریفی دقیق از "فرقه" و معرفی ملاک هائی که یک رویکرد، یک رهیافت، یک جریان اندیشگی و یک مکتب را از فرقه متمایز سازد، صورت نگرفته است؛ برای مثال آیا، واقعا، "اخباریه/اخباریان" شیعی(ج1، ش73)، یا "اخوان الصفاء"،(همان، ش84) یا "اخوان المسلمین"(همان، ش85)، یا اصولیه/اصولیون(همان، ش 199) یک فرقه اند یا یک طرز تفکر یا یک تشکیلات یا یک حزب؟ چه ملاک هائی برای هریک از این مقولات وجود دارد؟ لذا در تلقی این قبیل جریان ها به عنوان فرقه جای تامل است. البته، مؤلفان محترم این اثر، به درستی، در احصاء و ذکر فرق از روش "استقراء" بهره گرفته و صرف این امر را که یک جریان از سوی دیگران به عنوان فرقه تلقی شده است، ملاک فرقه بودن برشمرده اند، که، درواقع، همان روشی است که فرقه نویسان دیگر، نیز، به کار گرفته اند و این روش از مقتضیات فرهنگ نویسی است. با وجود این، نویسندگان می توانستند با پیروی از تعریف دقیق و محققانه فرقه، از نظر خود، ضمن به کار گیری روش استقراء با همین شیوه و وضع کنونی، مواردی را که با تعریف مورد نظر از فرقه همخوان نیستند گوشزد می نمودند. برشمردن یک مجموعه به عنوان فرقه، به صرف اینکه دیگران به هرجهت آنرا یک فرقه شمرده اند، انفعالی است بی دلیل که در امر تحقیق جائی ندارد. 3. اشکال های روشی و ساختاری ش 3.1. گویا در این اثر روش مشخصی برای استفاده از منابع فرقه شناختی یا سایر آثاری که به نحوی مرتبط با موضوعات تحقیق حاضر بوده اند، مثل آثار فرقه شناختی، تاریخی یا دایره المعارف ها، فرهنگ ها و موسوعه ها و سایر منابع مربوط وجود ندارد. برای نمونه، ترتیب ذکر منابع، ذیل هر یک از مدخل ها، از روش مشخصی پیروی نمی کند، مثلا ذیل اسماعیلیه2(ج1، ص117) اولا ذکر این همه منبع بدون اینکه مشخص شود دقیقا کدام مطلب از هریک از منابع گرفته شده چه لزومی دارد و ثانیا هیچ نوع ترتیب وتقدم زمانی، یارتبی، یا قدیم و معاصر بودن رعایت نگردیده است. این اشکال منحصر به مدخل های تحقیق شده توسط مرحوم روحانی نیست بلکه در بخش اخیر این اثر که انحصارا تحقیق آقای خمینی است نیز مشاهده می شود، برای نمونه: منصوریه1، ج2، ص1366. اشکال مزبور به این امر بر می گردد که از آغاز نسبت به استفاده از منابع و استناد به آنها نگاه و روش مشخصی در پیش گرفته نشده است. 3.2. به نظر می رسد بسیاری از توضیحاتی که در مورد برخی شخصیت ها یا فرقه ها در پانوشت آمده است هم یکسانی و انسجام اثر را از میان برده و هم غیر لازم است. برای نمونه: ذیل اباحیه(ج1، ص37-42)، اخباریه(همان، ص80-83)، اهل حدیث(همان، ص205-209)، زیدیه(همان، ص720-727)، صوفیه(ج2، ص914)، معتزله( همان، ص1302-1312) و موارد دیگر. این دست توضیحات گاهی در مورد اشخاص و نیز اصطلاحات هم، به نحو بیش از اندازه، آمده است. به نظر می رسد در اثری فرقه نگارانه اطلاعاتِ مربوط، به نحو مختصر و به منظور آنکه خواننده آگاهی اجمالی و عجالتی پیدا کند، به عنوان یک امکان و تسهیل علمی، بهتر است فراهم آید. اما، برای آگاهی های علمی مفصل و اطلاع از دیدگاه های مختلف در آن موضوع بایستی به آثار دیگری چون دایره المعارف ها، که به منظوری متفاوت تدوین گردیده اند، بایستی رجوع کرد. به علاوه، مجموعه آگاهی ها پیرامون یک عنوان که به دانش فرق مربوط می گردد بهتر است در متن ذکر شود. امکان تفکیک مطالبِ مؤلف دوم نیز تنها به انتقال مطالب به پانوشت محدود نیست و می توان آنها را در متن و مثلا با نوع خط یا اندازه قلم متمایز ساخت. 4. عناوین و مدخل های از قلم افتاده پیشتر اشاره شد که اثر حاضر نسبت به آثار مشابه بسیار جامع تر است و کمتر نامی از فرقه های موجود و مذکور در فرهنگ و تاریخ اسلامی است که از قلم افتاده باشد. با وجود این، هنوز می توان به مواردی اشاره کرد که مغفول و نا گفته مانده اند: محض نمونه: 4.1. اصحاب البرانس، گویا فرقه ای زهدپیشه و عارف مسلک اند که حتی به قدمت روزگار حکومت امام علی نیز وجود داشته اند. ظاهرا، ربیع ابن خیثم، که مزارش در شهر مشهد به خواجه ربیع مشهور است، از این گروه بوده است. وی، که برپایه گزارش کراجکی(م.449 ق.) در کنز الفوائد، عموی همام بن عباده است، در ضمن حدیثی که کراجکی در وصف شیعیان واقعی از امام علی روایت کرده است، به عنوان یکی از اصحاب البرانس توصیف شده است. (ج1، ص 81). برانس جمع بُرنُس به معنی پوشش خاصی است که ازجمله مشتمل بر کلاه بوده است. 4.2. الاعسمیه، از فرق خوارج، منسوب به زیاد ابن اعسم که علیه ازارقه، نجدات و عطویه، به خاطر بدعت هائی که آنان پدید آوردند، قیام کرد.( الخوارج، غالب ابن علی عواجی، ص229 ) 4.3. کمیلیه، بنا به نقل ناشی اکبر، فرقه دیگری از شیعه از پیروان کمیل ابن زیاد که غیر از کمیل ابن زیاد نخعی، صحابی جلیل القدر امام علی، است. اینان معتقد بودند که پس از پیامبر حضرت علی وصی و جانشین او در میان امت بوده است. تمامی امت نیز به خاطر اینکه پس از پیامبر امامت را به علی(ع) واگذار نکرده و به وصیت پیامبر سر نسپردند، کافر شده و مرتد گردیده اند. وحضرت علی هم که با آنان درگیر نشد واز امامت ابوبکر جلوگیری نکرد کافر گشته است. (فرقه های اسلامی و مسئله امامت، ناشی اکبر، ص70-71). آنچه مسائل الامامه، در اینجا، آورده غیر از آن چیزی است که در فرهنگ جامع فرق ذیل کمیلیه1 و کمیلیه2 آمده است بلکه شبیه مطالبی است که ذیل کاملیه1(ج2 ص 1105-1106) آمده است. ظاهرا، این کاملیه، تصحیف کمیلیه باشد. 4.4. جوزیه از حشویه و اصحاب حدیث و پیروان اسماعیل جوزی که امامت حضرت علی را ثابت نمی دانستند.( همان، ص 98). 4.5. ولیدیه از حشویه و اصحاب حدیث و پیروان ولید کرابیسی که جنگ های میان صحابه را بر طبق اجتهادشان می دانستند.(همان).