خَلَفیه (از خوارج اِباضیه)

از دایره المعارف فرق اسلامی
پرش به: ناوبری، جستجو

از خوارج.

این فرقه که از اِباضیه بوده اند، اکنون در شمال آفریقا وجود داشته و به این نام شناخته می شوند. [۱] ظاهراً این گروه غیر از خلفیه، پیروان خلف بن عمرو اند می باشند. چرا که ایشان منسوب به خلف بن السمح اند که از نیمه قرن ششم هجری قمری و در آفریقا به مذهب وهبیه اِباضیه گرویده است.


دائرة المعارف بزرگ اسلامی می نویسد: «اینان فرقه ای مذهبی نبودند و عقاید خاصی نداشتند، بلکه تنها جنبه سیاسی داشتند. این فرقه منسوبند به خَلَف بن سَمْح بن ابی الخطاب عبدالاعلی که در زمان امامت عبدالوهاب قیام کرد. شرح ماجرا چنین است: امام عبدالوهاب به درخواست مردم طرابلس وزیرش سمح بن عبدالاعلی را به ولایت آنجا گماشت. پس از مرگ سمح مردم طرابلس به سبب علاقه ای که به او داشتند، پسرش خلف را به امارت خود برداشتند و قرار گذاشتند که اگر امام با انتخاب خلف مخالفت کند، او را برکنار کنند، اما با آنکه امام عبدالوهاب با این امر مخالفت کرد، مردم به امارت او اصرار کردند و نامه ای به ابوسفیان محبوب مرجع اصلی زمان خود نوشتند و از او نظر خواستند. ابوسفیان نیز امام را تأیید کرد. طرفداران خلف با دریافت این جواب امامت عبدالوهاب را بر خود کلاً منکر شدند و اعلام کردند که امامشان خلف بن سمح است و عبدالوهاب به حوزه دیگر و جماعت دیگر تعلق دارد و خلف به حوزه آنان؛ و حافظ جماعت آنان هم او است. این جنبش سرانجام در دوران خلافت افلح، جانشین عبدالوهاب، سرکوب شد، ولی بقایای آن گروه تا مدتها بعد نیز به حیات خود ادامه دادند. برخی خلف بن سمح را «نُکّاری » می خوانند و خلفیه مدتی بر تمامی قلمرو حکومت رستمی بجز جبل نفوسه مسلط شده بودند و اباضیان فَزّان به آنان پیوسته و ساکنان غَدامِس هم به ایشان تمایل پیدا کرده بودند». [۲]

شریف یحیی الامین می نویسد: «ایشان پیـروان خلف بن سمح هستند که رسماً علیـه امامت عبدالوهاب رستمی (حاکم بنی رستم که از خوارج بوده و در مغرب حکومت می کرد) قیام کرد. پس از او فرزندش افلح بن خلف حاکم گردید.

ایشان می گفته در زمانی که دشمن قصد تفرقه افکنی در میان پیروان مذهب را دارد جایز است دو امام وجود داشته باشد. زواغه در جنوب تونس از مهمترین مراکز خلفیه بوده است. [۳]

رک: حسنیه.

پانویس

  1. دائرة المعارف الاسلامیة، ج1، ص13
  2. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج2، ص330
  3. فرهنگ نامه فرقه های اسلامی، شریف یحیی الامین، ص137